پارت اول

6.3K 586 90
                                    

صدای همهمه‌ی جمعیت و آهنگ آرومی که در پس‌زمینه پخش می‌شد، همراه با بوی انواع نوشیدنی‌ها؛ نشون‌دهنده‌ی یک مهمونی بزرگ بود.
مهمونی‌ای که کیم چونگ‌سو، رئیس دادگستری سئول برای تک پسرش تدارک دیده بود. پسر جوونش که بعد از گذروندن تحصیلات دانشگاهیش، بالاخره موفق شده بود مدرک خودش رو بگیره و توی دادگستری مشغول به کار بشه.
کیم گائون برای آدم‌هایی که بهش تبریک می‌گفتن سر تکون می‌داد و با لبخند جعلی‌ای که انگار روی صورتش دوخته شده بود، پاسخ اون افرادی رو که هیچ‌کدوم رو نمی‌شناخت، می‌داد.
به لطف پدرش از بچگی داخل این مراسم‌های مسخره‌ی پر از ریا و فریب‌‌کاری شرکت کرده بود و می‌دونست تا زمانی که مثل پسری حرف گوش کن رفتار کنه، همه‌چیز به خوبی پیش می‌ره.
جام پایه بلند رو میون انگشت‌هاش می‌چرخوند و توی جمعیت به دنبال شخص خاصش می‌گشت که صدای پیشخدمت نظرش رو جلب کرد:
«ارباب جوان، پدرتون گفتن که باهاتون کار دارن و زود برین پیششون.»

آه دوباره شروع شد...!
گاهی آرزو می‌کرد هر سال به جای بزرگ‌تر شدن، کوچیک‌تر بشه و سنش روی زمانی که تنها هفده_هجده سال داشت، توقف کنه.
سری برای پیشخدمت تکون داد و بعد از اینکه جامش رو بهش سپرد، به طرف میز پدرش رفت. به افرادی که کنار پدرش دور میز ایستاده بودن، مودبانه سلام کرد و در آخر رو به پدرش گفت:
«باهام کاری داشتین که به پیشخدمت سپردین صدام کنه؟»

پدرش توی دهه پنجاه سالگی عمرش بود و کنار و گوشه‌های موهاش داشت رو به سفیدی می‌رفت. چهره‌ی پدر و پسر شباهت چندانی به هم نداشت و تنها وجه تشابه‌شون، فرم لب‌هاشون بود. باقی اجزای صورت گائون همانند مادر فوت شده‌ش، به زیبایی نقاشی و بدون نقص، کنار هم چیده شده بود.
کیم چونگ‌سو لبخند مغرورانه همیشگیش رو زد و همون‌طور که گائون انتظارش رو داشت، دستش رو به طرف دختر جوون مقابلشون گرفت:
«می‌خواستم با بانو "هه‌جین" آشنات کنم. مثل تو رشته‌ش حقوقه و یک سال ازت کوچیک‌تره.»

براش آرزو شده بود که توی یک مراسم‌، پدرش دنبال دختری برای آشنایی و قرار نگرده! خب الان چه ربطی بهش داشت که رشته‌شون یکی بود؟! می‌خواست صد سال سیاه رشته‌شون یکی نباشه که بهونه‌ای برای چسبوندنشون به‌ هم جور بشه!
آه آروم باش گائون_آ... لبخند بزن، لبخند بزن...
چهره‌ش رو با لبخند همیشگیش از بی‌حالتی درآورد و رو به دختر گفت:
«از آشنایی باهاتون خوشبختم هه‌جین_شی. تحصیل توی رشته‌ی حقوق باید براتون سخت باشه.»

اگه می‌خواست منصفانه نظر بده، اون دختر واقعا زیبا بود... البته با آرایش! معلوم نبود زیر اون‌همه کرم و پودر آرایشی، چه هیولایی خوابیده و انتظارش رو می‌کشه. 
هه‌جین نرم خندید و موهای بلند مشکیش رو پشت گوشش فرستاد:
«همچنین. بله درست می‌گین، واقعا رشته‌ی سختیه. مخصوصا که با قانون سروکار داره و باید به خوبی یاد گرفته بشه.»

گرداب گناهWhere stories live. Discover now