پارت بیست و چهارم

1.7K 331 87
                                    

گائون همون‌طور که نگاهش قفل چشم‌های مرد بود، انگشت‌هاش رو نوازش‌وار از شونه تا سینه‌ی یوهان کشید و از کنارش گذشت.
یوهان با نگاهش رفتن گائون رو دنبال کرد و بعد پشت میزش روی صندلی نشست. دست‌هاش روی میز درهم قفل شدن و رو به پسر که مقابلش ایستاده بود گفت:
«حس نمی‌کنی یه چیزی اضافه‌ست؟»

گائون رد نگاه یوهان رو دنبال کرد و سرش رو پایین برد. چرا یوهان به پاهاش نگاه میــ_... نه! اون مرد به پاهاش نگاه نمی‌کرد!
گائون تک خندی کرد و با هیجان ریزی، گوشه‌ی لبش رو گاز گرفت. دست‌هاش روی بند کمر شلوارش نشست و گره‌ش رو باز کرد. شلوارش رو مقابل نگاه خیره یوهان درآورد و روی زمین انداخت:
«مدل جدیده؟ متهما جدیدا بدون شلوار باید توی دادگاه حاضر بشن؟»

یوهان همون‌طور که نگاهش قفل پاهای بلند و لخت پسر بود، جواب داد:
«من بهتون اجازه حرف زدن دادم، متهم کانگ گائون؟»

این دیگه چه وضعیتی بود؟ چرا زیر دلش باید به‌خاطر شنیدن همچین جمله‌ای پیچ بخوره؟!
البته نمی‌شد گفت فقط به‌خاطر اون جمله‌ست...
صدای مردونه یوهان خودش به تنهایی یک نقطه ضعف بزرگ برای گائون حساب می‌شد تا وجودش رو سست کنه.
پسر اشتیاقی که چهره‌ش رو پوشونده بود، کنترل و سرش رو به طرف شونه‌ش کج کرد:
«عالی‌جناب نمی‌خوان برای معشوقه‌شون استثنا قائل بشن؟»

یوهان نگاهش رو بالا آورد. گائون با هودی گشاد و قرمزش که تا نیمه‌های باسنش رو می‌پوشوند و چهره‌ی زیباش که حالتی اغواگرانه داشت، حس خواستنش رو شعله‌ور کرد:
«معشوقه‌ی من یه فرد گناهکاره که باید مجازات بشه.»

گائون با تخسی لب‌هاش رو جمع کرد و اخم ظریفی میون ابروهاش چین انداخت:
«خب چه‌جوری می‌تونم تاوان گناهمو بدم؟ می‌خواین منو ببندین و مجازاتم کنین؟»

وضعیت بینشون، خوی سلطه‌گر یوهان رو بیدار کرده بود. با فکر لحظه‌ای که از ذهن مرد گذشت، نتونست لبخند شیطانیش رو مهار کنه. به پشت صندلیش تکیه زد و با بی‌خیالی پاروی‌پا انداخت:
«برای بخشیده شدن باید زانو بزنی.»

گائون خیلی سریع و با صدای نسبتا بلندی گفت:
«حتما دارین باهام شوخی می‌کنین!»

یوهان بدون اینکه ذره‌ای شوخی توی نگاهش باشه، به گائون خیره شد تا پسر خودش جوابش رو پیدا کنه. گائون با دیدن نگاه جدی یوهان، آهی کشید.
قاضیه بی‌رحم! حتما باید انقدر خشن باهاش رفتار می‌کرد؟ اولش که با زانو زدن می‌خواست شروع بشه، آخرش قرار بود به چی ختم بشه؟!
گائون ناراضی و اخم کرده روی زمین دوزانو نشست و دست‌به‌سینه شد:
«درسته مجرمم، ولی حالا حتما باید توی این وضعیت محاکمه بشم جناب قاضی؟ رفتارتون خیلی ظالمانه‌ست!»

یوهان به رون‌های سفید پسر که به‌خاطر دوزانو نشستن، توپُرتر و نرم‌تر به نظر می‌رسید، نگاهی انداخت. این همون چیزی بود که دلش می‌خواست ببینه و به‌خاطرش اون پسر رو به زانو درآورده بود.
از روی صندلیش بلند شد و میز رو دور زد. توی فاصله‌ی یک متری از گائون ایستاد و هوس لمس کردن بدن و پاهای پسر رو با بردن دستش به درون جیب‌ شلوارش، مهار کرد:
«دادگاه هیچ‌وقت به سلیقه‌ی متهم نمی‌چرخه. قبل از انجام دادن جرمت باید به اینجاهاش فکر می‌کردی توله گرگ.»

گرداب گناهWhere stories live. Discover now