برای یوهان باورش سخت بود که انقدر راحت داشت توسط اون توله گرگ فریب میخورد. درست و غلط رو از هم تشخیص میداد و وضعیت الانشون رو کاملا اشتباه میدونست.
میدونست و باز هم داشت راه رو برای حس خواستنی که توی وجودش میچرخید، باز میذاشت تا بدن پسر مقابلش رو فتح کنه.
به چونهی گائون فشار آورد و سرش رو به طرف راست خم کرد. مسیر پایین گردن تا لالهی گوشش رو با بوسههای کوتاهش گذروند و کنار گوش پسر زمزمه کرد:
«خوشم نمیاد آجوشی صدام میزنی.»گائون با حس لبهایی که پوست گردنش رو لمس میکرد، نالهی ریزی کرد. گردنش بهخاطر گرمای نفسهای یوهان مورمور میشد. ناخواسته سرش رو به اون سمت خم کرد که یوهان با محکمتر گرفتن چونهش، اجازه نداد گردنش رو بپوشونه:
«هاه... پ...پس دوست داری چی صدات کنم؟ قاضی کانگ؟ یوهان؟ یا شایدم... ددی؟»کلمهی ددی که از دهنش خارج شد، یوهان نگاه تیز و عجیبی بهش انداخت که گائون رو به این باور رسوند، درست وسط هدف زده.
با نیشخند دستهاش رو روی سینهی یوهان گذاشت و به عقب هولش داد. به پشت برگشت و در اتاقش رو قفل کرد که هیچ مزاحمی خلوتشون رو خراب نکنه.
بعد خیره به چشمهای بُرنده یوهان، دکمههای پیراهنش رو یکییکی باز کرد و از تنش درآورد.
جسم برهنهش رو از روی لباس به بدن یوهان چسبوند و همونطور که چونهش رو روی شونهی مرد میذاشت، یقهی جلویی کتش رو میون دستهاش گرفت:
«پسر کوچولوی ددی میتونه لباسشو دربیاره؟»بدن تبدار گائون روی تنش کشیده میشد و عطر ضعیف شراب، از سمت جسمش به مشامش میرسید. یوهان دستش رو روی کمر لخت پسر سوق داد و نوازشگرانه با سر انگشتهاش، ستون فقرات گائون رو لمس کرد تا به آخرین مهره و گردن پسر برسه.
درحالیکه گائون از لمس و نوازش یوهان، بدنش منقبض شده و ناخواسته خودش رو بیشتر به جسم مرد میمالید، یوهان دستش رو بالاتر برد و تارهای مشکی رنگ پشت سر گائون رو به آرومی میون مشتش گرفت:
«چند نفرو اینجوری اغوا کردی، هوم؟»پوزخند کجی روی لبهای گائون نشست. دستهاش رو از قسمت باز جلوی کت یوهان رد کرد و مثل خودش، سر انگشتهاش رو روی کمر و ستون فقرات مرد کشید:
«من هیچوقت دنبال رسوایی نبودم... پس ددی میتونه اینطور در نظر بگیره که اولین نفره.
فکر کردی فقط توی این یک سالی که پیگیرتم میخوامت؟ من از اولین روزی که توی دادگستری دیدمت و بیست و دو سالم بود، چشمام دنبالته. فقط اونموقع نمیتونستم به خواستهی قلبم اهمیت بدم...»هر چقدر هم توی خواستن دستوپا میزد، باز هم نمیتونست به خودش اجازه بده که دنبال یه مرد متاهل راه بیفته. ولی سوجین با گندهای مداومش با افراد مختلف، بهش نشون داد که این رابطه نتیجهای جز جدایی نداره و ناخواسته گائون رو تشویق کرد که برای به دست آوردن یوهان بجنگه.
![](https://img.wattpad.com/cover/362206492-288-k132306.jpg)
YOU ARE READING
گرداب گناه
Fanfictionمن درون گرداب گناهی افتادم که عشق تو رو برام ممنوع میدونست... باید به خودم و قلبم میفهموندم که اجازه نداره تو رو بپرسته و به کسی که همسر داره، عشق بورزه. اما اون گرداب که بوی تو رو میداد، من رو داخل تاریکی خودش کشید و تبدیلم کرد به شیطانی که وجود...