اون پسربچه خود شیطان بود! یه شیطان که کارش توی گمراه کردن بقیه حرف نداشت. البته گائون از این چهرهی پنهانش فقط برای یوهان رونمایی میکرد تا بالاخره اون مرد رو به زانو دربیاره.
یوهان ثانیهای به اون چشمهای مظلوم نگاه کرد و با اینکه هالهی حیلهگری رو پشت تیلههای مظلومش دید، اما دلش نرم شد. چرا خودش رو غرق پروندههای تکراری که نیازی به بازنگری نداشتن، کنه وقتی میتونست کنار اون پسرک بازیگوش روزش رو بگذرونه؟
گوشیش رو از جیبش بیرون آورد و با شخصی تماس گرفت:
«امروز نمیرم دفتر و برمیگردم خونه، تو میتونی بری.»رانندهش که پشت خط بود، بلهای گفت و چند ثانیه بعد ماشین مشکی رنگ یوهان که گوشهای پارک بود، از جلوشون رد شد و بیرون رفت.
گائون به چهرهی بیحس یوهان با ذوق لبخند زد و دستش رو به طرف ماشین آبی رنگش گرفت:
«باعث افتخاره که همراهیتون کنم قاضی اعظم.»بعد مثل نقش منفی فیلمها سرش رو چرخوند و به سوجین که داخل ماشینش نشسته و نظارهگر اونها بود، پوزخندی زد و دستی براش تکون داد.
سوجین فرمون رو توی مشتش فشرد.
دلش میخواست به شیطان درونش که میگفت سمت گائون گاز بده و اون پسر رو به جهنم بفرسته، گوش بده!
اما تلاش کرد میون دیوونگیهاش، عاقل بمونه تا زندگیش رو تباه نکنه.گائون هم چون میدونست اون زن محتاطتر از این حرفهاست، بدتر شیطنت میکرد و کرم میریخت و نگاههای پیروزمندانهش رو سمت اون زن که از حرص درحال ترکیدن بود، حواله میکرد.
درسته به قول سوجین وسط زندگی دو نفر دیگه پا گذاشته بود، ولی اصلا احساس عذابوجدان نداشت.
این خود سوجین بود که با کج رفتنهاش، راه رو براش باز کرد و باعث شد یوهان دیگه تعصبی نسبت بهش نداشته باشه. اون زن به قدری خودش رو پست و بیآبرو کرده بود که یوهان نمیخواست قبول کنه که زمانی علاقهای بهش داشته.زندگی متاهلی برای افرادی مثل سوجین ساخته نشده بود، چون اونها نمیتونستن به یه شخص یا همون شریک زندگیشون متعهد بمونن و مدام چشمهاشون بین غریبهها میچرخید.
بعد از مدتی که یوهان فشار روانی این قضیه رو تحمل کرد و حتی توی اون شرایط هم اجازه نداد کسی بهش نزدیک بشه، بالاخره دست از تلاش کردن، برای اصلاح سوجین کشید.
این رابطه با دروغها و فریبکاری اون زن شروع شد و بعد از پنج سال با خیانتهاش و تموم شدن صبر یوهان، به پایان رسید.□■□
تجمع نسبتا بزرگی مقابل ساختمون دادگاه تشکیل شده بود که دست اکثرشون، دوربین یا میکروفون قرار داشت. خبرنگارهایی که به دنبال داغترین خبری که توی ماه یا حتی سال اخیر میتونست رخ بده، اومده بودن.
رئیس دادگستری، کیم چونگسو متهم به دریافت رشوه برای پروندههایی که در دوران قاضی بودنش روی اونها کار میکرد، شده بود.
چندین پرونده قدیمیای که متهمین اون، افراد ثروتمند یا کلهگنده بودن. فردی که خواستار به جریان افتادن پروندهها بود، ادعا میکرد که حکم چونگسو فقط بهخاطر دریافت پول و رشوه، به نفع اون افراد صادر و در حق شاکی پرونده اجحاف شده!
![](https://img.wattpad.com/cover/362206492-288-k132306.jpg)
YOU ARE READING
گرداب گناه
Fanfictionمن درون گرداب گناهی افتادم که عشق تو رو برام ممنوع میدونست... باید به خودم و قلبم میفهموندم که اجازه نداره تو رو بپرسته و به کسی که همسر داره، عشق بورزه. اما اون گرداب که بوی تو رو میداد، من رو داخل تاریکی خودش کشید و تبدیلم کرد به شیطانی که وجود...