پارت بیستم

2.2K 417 101
                                    

جو سنگینی بینشون ایجاد شده بود و تقریبا هیچ حرفی بینشون ردوبدل نمی‌شد. معمولا شخص سوژه‌‌ساز اکیپشون دویون بود که اون هم به‌خاطر حضور یوهان، سکوت کرد و خودش رو مشغول نوشیدن نشون داد.
تنها کسی که از حضور یوهان داشت لذت می‌برد، جه‌هیون بود که اون هم در حالت عادی، شنیدن رو به حرف زدن ترجیح می‌داد.

گائون با حرص برای پنجمین بار توی ده دقیقه گذشته، دستش رو به طرف بطری نوشیدنی دراز و لیوانش رو پر کرد. نگاه مستقیم و خیره‌ی یوهان از روی صورتش برداشته نمی‌شد و این بدتر به اعصاب نداشته‌ش سیخونک می‌زد. همین الانش هم تیر کشیدن معده‌ش و گیج رفتن سرش بهش فشار می‌آوردن، حالا باید مقابل اون چشم‌های لعنتی هم دووم می‌آورد!
لیوان رو به لبش نزدیک کرد و مایع تلخش رو یک نفس سر کشید که بالاخره سکوت بینشون، با صدای اعتراض سوهیون شکسته شد:
«بسه! چرا یکم مراقب سلامتیت نیستی؟ انقدر از درد کشیدن خوشت میاد؟ کل بطریو خالی کردی تو معده‌ی بدبختت!»

بالاخره نگاه یوهان از توله گرگ عصبانی مقابلش کنده شد و به جاش سمت اون دختر چرخید. به‌عنوان یک دوست، واکنش و نگرانیش یکم اغراق‌آمیز نبود؟!

سوهیون لیوان رو از دست گائون گرفت و روی میز گذاشت. گائون هم که سرگیجه امونش رو بریده بود، سرش رو روی شونه‌ی سوهیون قرار داد و چشم‌هاش رو بست. اخم میون ابروهاش نشست و گونه‌ها و گوش‌هاش به‌خاطر مستی، سرخ شدن.
مقابل نگاه حسود یوهان، سوهیون مشت گره کرده‌ی گائون رو که روی میز قرار داشت، گرفت و با انگشت شستش، پشت دست پسر رو نوازش کرد. سرش رو کمی پایین برد تا چهره‌ی گائون رو ببینه و آروم گفت:
«گائون_آ؟ درد داری؟»

گائون سرش رو آروم تکون داد و با صدای گرفته‌ای جواب داد:
«خوبم... می‌خوام برم خونه.»

«باشه. بلند شو می‌رسونمت.»

سوهیون بعد از گفتن این حرف دستش رو دور شونه‌ی گائون انداخت و کمکش کرد بلند بشه. رو به اون سه نفر کرد و گفت:
«گائونو می‌برم خونه، مسته حواسش سر جاش نیست.»

دویون هم دستش رو به میز گرفت و نیم‌خیز شد:
«بسپرش به من. تو از پس بردن این خرس گنده برنمیای.»

صندلیش رو عقب روند تا به طرف اون دو نفر بره که با حرف یوهان، سرجاش متوقف شد:
«من می‌برمش! شما می‌تونین از شبتون لذت ببرین.»

اخم چهره‌ی سوهیون رو پوشوند. اون‌ هنوز هویت مرد رو نمی‌دونست که بخواد بهش اعتماد کنه و گائون رو بهش بسپره. با توجه به رفتار چند لحظه قبل گائون هم انگار دلیل حال بدش، بی‌ربط به اون شخص نبود. برای همین دست گائون که دور گردنش قرار داشت رو محکم‌تر گرفت و درخواست یوهان که میز رو دور زد و به طرفشون رفت رو رد کرد:
«نیازی نیست. خودم می‌تونــ_...»

یوهان حتی اجازه نداد حرف سوهیون تموم بشه و یک دستش رو دور کمر پسر مستی که سرش پایین بود، پیچید. بدنش رو به سمت خودش کشید و با جدیت به چشم‌های معترض دختر نگاه کرد: 
«به‌هرحال ما توی یه خونه زندگی می‌کنیم، نیازی نیست شما زحمتشو بکشین. خودم حواسم به گائون هست!»

گرداب گناهWhere stories live. Discover now