پارت سوم

3.1K 520 224
                                    

گائون گوشیش رو بالا آورد و تصویری که داخلش سوجین و یه مرد دیگه درحال بوسیدن و لمس همدیگه بودن رو مقابل چشم‌های یوهان گرفت:
«مشخصه اولین بارشم نیست.
آه خیلی غم‌انگیزه... تو الان یه ساله که داری به‌خاطر تعهد به زنت دست رد به سینه‌م می‌زنی، اون‌وقت زنت خیلی راحت زیر اینو اون میفته و_»

ادامه‌ی حرفش از میون لب‌هاش خارج نشد. چون یوهان یقه‌ی پیراهنش رو چنگ زد و به طرف خودش کشید:
«توی مسائلی که بهت مربوط نیست دخالت نکن کیم گائون! اگه بفهمم اون عکس به دست کسی رسیده، اولین نفری که مجبور می‌کنم تقاصشو پس بده تویی!»

لحن صداش آروم و خطرناک بود. گائون می‌دونست که تهدیدهاش صرفا برای ترسوندن نیستن و هر کاری که بگه رو انجام می‌ده.
یوهان یقه‌ی پسر رو که توی مشتش داشت، به عقب هول داد و به طرف در چرخید تا راه اومده رو برگرده، اما با صدای آه و ناله‌ای که توی اتاق پیچید، سرجاش متوقف شد. اون صدای لعنتی... متعلق به سوجین بود!
گائون همون‌طور که با گوشیش فیلم رابطه‌ی سوجین و یه مرد رو پخش می‌کرد، جلو رفت و توی فضای کوچیکی که میون در و بدن یوهان باقی مونده بود، خودش رو جا کرد:
«قبل اینکه منو به خاک‌و‌خون بکشی نمی‌خوای یه فیلم سرگرم کننده با حضور بازیگر افتخاری، یون سوجینو ببینی؟
واو چقدم کار بلده! همین‌جوری تو رو هم گول زده و اغوا کرده؟»

بالاخره اون یه ذره صبری که وجود عصبانی یوهان رو کنترل می‌کرد، محو شد. گوشی رو از دست گائون چنگ زد و محکم به سمت دیوار پرت کرد.
گائون با دهن نیمه‌باز به لاشه‌ی گوشیش که روی زمین افتاده بود، نگاه کرد و در آخر با اعتراض به سمت یوهان برگشت:
«چرا گوشی بدبختمو شکوندی؟! کلی فیلم داشتم که می‌خواستم بهت نشون_»

یوهان با انگشت‌هاش به گردن گائون چنگ انداخت و بدنش رو به در بسته‌ی اتاق کوبید:
«دهن لعنتیتو ببند کیم گائون. مگر اینکه دلت بخواد راه نفستو ببندم!»

«آخ! آ...آجوشی خفم... کردی! این‌همه راه... ب...برای بستن راه ن...نفسم هست... چرا... این راه؟
آه ولی... اینم خ...خیلی هورنی کننده‌ست‌‌...»

با وجود اینکه اکسیژن کمی رو می‌تونست به ریه‌هاش بفرسته و در مرز خفگی بود، با شیطنت لبخند دندون‌نمایی به چهره‌ی مبهوت و عصبانی یوهان زد.
اون پسر دیوونه‌ای بیش نبود، وگرنه کدوم آدم سالمی موقع خفه شدن همچین حرفی می‌زد؟!
حرف زدن و تهدید کردن گائون، مثل فریاد زدن بالای کوه بود. در نهایت انعکاس تمام خشم و فریادها به سمت خودت برمی‌گشت، بدون اینکه تاثیری روی اون پسر تخس بذاره:
«می‌دونستی اگه پسر کیم چونگ‌سو نبودی تا حالا از هستی محوت کرده بودم؟»

گائون با چهره‌ای کبود شده به دست یوهان که درحال خفه کردنش بود، اشاره کرد و بهش فهموند نمی‌تونه جواب بده.
با اینکه میل به شکنجه دادن اون پسرک چموش توی بدنش می‌خروشید، جلوی خودش رو گرفت و گره‌ی انگشت‌هاش رو کمی شل کرد.
با باز شدن راه تنفس گائون، پسر نفس عمیقی کشید و با قدرت بیشتری زخم‌زبون زدنش‌هاش رو از سر گرفت:
«اون به اطلاح زنت بهت خیانت کرده داری منو دستی‌دستی می‌کشی؟ انقدر بهش وفادار و متعهد موندی کجا رو فتح کردی؟ اون که خیلی راحت با بقیه حال می‌کنه، انگارنه‌انگار شوهر داره! جای خفه کردنم ازم استفاده کنی تا ازش انتقام بگیری بهتر نیست؟ هاهاها فکر کن بفهمه که با من خوابیدی، به نظرت دیدن قیافه‌ش هیجان‌انگیز نیست؟»

گرداب گناهWhere stories live. Discover now