🔞 این پارت دارای مناجات شبانه و خراببازیست! نویسنده هیچ مسئولیتی در برابر گناهان شما نمیپذیرد! 🔞
๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑
یوهان دستش رو از وسط سینهی گائون به حرکت درآورد و پایین و پایینتر رفت. تا جایی که کمربند شلوار پسر لرزون زیرش رو هم رد کرد.
دستش رو روی عضو برآمدهی پسر گذاشت و آروم فشردش که صدای نالهی گائون بلند شد. گاز گرفتن مچ دستش دیگه نمیتونست کمکی کنه تا جلوی هنجرهی بیشرمش رو بگیره و مدام نالههای ریز و درشت ازش خارج میشد.
یوهان کمی از روی شلوار با عضو بازیگوشش ور رفت و از واکنشهای شدید بدن گائون لذت برد. بعد کمربند پسر رو باز کرد و شلوار رو از تنش بیرون کشید.
دیدن این صحنه براش عجیب بود... تا حالا با همجنس خودش رابطه نداشت و دیدن پایینتنهای که مثل خودش شق و تحریک شده بود، براش تازگی داشت.
انگشتش رو روی طول عضو گائون کشید و به پیچ خوردن بدنش با سرمستی نگاه کرد:
«تا حالا با یه مرد انجامش ندادم.»گائون با نفسنفس جواب داد:
«م...مگه من انجام دادم؟ ولی ط...طبق تحقیقات گستردهم... باید از لوب استفاده ک...کنی وگرنه ممکنه... یه...یه چیزی... اون پایین ج...جر بخوره.»حتی در مورد این قضیه هم مطالعه کرده بود؟ انگار میخواست پروژه دانشگاهیش رو انجام بده که میگفت تحقیقات گسترده...
گائون با دیدن نگاه خیره و سکوت یوهان، آهی کشید:
«واقعا که یه آ...آجوشی اصیلی! توی کشوی سوم... هرچی که نیازه هست. فقط ل...لطف کن برشون دار.»یوهان نمیدونست خیلی غیرمنتظره قراره گرایش خودش رو توی سن سی و نه سالگی زیر سوال ببره و با یه پسر بریزه روی هم، وگرنه مثل اون توله گرگ یه اطلاعاتی بهدست میآورد که الان مسخره نشه!
تقصیر خودش و هورمونهای لعنتیش بود که بعد مدت زیادی رابطه نداشتن، انقدر راحت جلوی اون پسر سرکش نرم شده بود و حتی دیگه نمیتونست مقابل خواسته و شهوتش مقاومت کنه.
به طرف کشو خم شد تا وسیلهها رو برداره که با دیدن سایز نوشته شده روی جعبهی کاندوم، لحظهای مکث کرد. با پوزخند جعبه رو میون انگشتهاش گرفت و جلوی چشمهای گائون تکون داد:
«چقدر بدنمو وجب زدی و آمارمو درآوردی که حتی سایزمم میدونی؟»لبهای گائون تا آخرین درجه کش اومدن و ردیف دندونهاش رو به نمایش گذاشت تا قضیه رو ماستمالی کنه:
«هاها... خب من فقط چشمی یکم اندازه زدم... بههرحال از روی شلوار که سایزت خیلی فاکینگطور میزنه.»چشمهای باریک یوهان رو که دید، فهمید ماله کشیدنش فایدهای نداشته. مثل اینکه امشب تکتک رازها قرار بود لو بره و دروغ گفتن فایدهای نداشت.
خودش رو به بدن یوهان نزدیک کرد تا موقع گفتن حقیقت، یکم حواس مرد رو از افتضاح بودن قضیه پرت کنه:
«خب ببین... من فقط میخواستم مطمئن بشم که سوجین چیز خورت نمیکنه، برای همین خب... هههه... عـــام...
یکی از خدمتکارای خونهتو اجیر کردم که یه دوربین توی اتاقتون کار بذاره و و اهم خب... گفتم یکی از بستههای کاندومتو برام بیاره؟ میبینی؟ اصلا موضوع مهمــ_»
![](https://img.wattpad.com/cover/362206492-288-k132306.jpg)
YOU ARE READING
گرداب گناه
Fanfictionمن درون گرداب گناهی افتادم که عشق تو رو برام ممنوع میدونست... باید به خودم و قلبم میفهموندم که اجازه نداره تو رو بپرسته و به کسی که همسر داره، عشق بورزه. اما اون گرداب که بوی تو رو میداد، من رو داخل تاریکی خودش کشید و تبدیلم کرد به شیطانی که وجود...