🔞اخطار🔞
پارت دارای فساد اخلاقی و درههای پر نیزه جهندم آتشین میباشد، با آگاهی بخوانید که اون دنیا نگید من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑
گائون بدون اینکه منتظر پاسخ مرد بمونه، فاصله بینشون رو از بین برد و گوشهی لب یوهان رو با اشتیاق بوسید.
لبهاش پایینتر لغزیدن و این بار بوسهای روی لب زیرین مرد گذاشت و مک ریزی بهش زد. پلکهای یوهان روی هم افتاد و با پسر که قسمتبهقسمت لبش رو میبوسید، همراهی کرد.وقتی گائون لب پایینش رو به دندون گرفت و آهسته به طرف خودش کشید، یوهان ناخواسته دستش رو حرکت داد تا پشت گردن پسر رو بگیره، اما ربان مزاحمی که دور دستهاش پیچیده بود، مانعش شد. این ناتوانی که میخواست بدن پسر رو در تصاحب خودش دربیاره، ولی نمیتونست؛ اخمهاش رو درهم گره زد.
گائون هم کلافگی مرد رو از حرکاتش فهمید و با بدجنسی عقب رفت. زبونش رو روی خیسیای که روی لبش به جا مونده بود، حرکت داد و انگشت شستش رو گوشهی لبش کشید:
«ددی چرا انگار اعصاب نداری؟ ناراحتی که دستاتو بستم؟»بعد نگاهش رو به دکمههای پیراهن یوهان داد و دونهبهدونه بازشون کرد تا فقط دوتا دکمهی آخر باقی بمونه. دستهاش که از لبهی جلویی پیراهن مرد داخل شد و روی سینهی لختش نشست، یوهان چشمهاش رو باریک و سرش رو کمی کج کرد:
«چرا نمیای جامونو عوض کنیم و ببینیم توی این وضعیت قرار بگیری، خوشحال میشی یا ناراحت؟»گائون آروم خندید و چیزی نگفت. همونطور که سینههای سفت و پوست گندمی یوهان رو لمس میکرد، کف دستهاش رو تا شونههاش بالا برد و پیراهنش رو عقب روند. پیراهن خاکستری رنگ که از شونههای یوهان پایین افتاد، گائون دوباره دستهاش رو سرجای اول، جایی که قلب یوهان درحال شکافتن سینهش بود، برگردوند.
اون مرد خوب بلد بود ظاهر خونسردش رو حفظ کنه، اما توانایی کنترل ریتم ماهیچهی هیجانزدهی داخل قفسه سینهش رو که خودش رو به آبوآتیش میزد، نداشت.
لبخند شیطونی روی لبهای پسر نشست و گوشههای چشمش چین خورد. "حالا هی ظاهرسازی کن تا بدنت همهچیزو لو بده جناب کانگ."
جملهش در حد فکری لحظهای داخل سرش شکل گرفت و گائون به زبونش نیاورد. به جاش دستش رو سمت جیب پیراهن تنش برد و شیای که درونش گذاشته بود رو بیرون کشید تا بوم دستنخورده مقابلش رو رنگی کنه.
چشمهای یوهان با دیدن اون شی ریز شد و با شک گفت:
«اون...»گائون سر رژلب قرمز رنگی که دستش بود رو برداشت و لبخند دندوننمایی زد:
«اینم جزو همون چیزاییه که بهخاطر تو خریدم!»یوهان تا میاومد به کارهای پسر عادت کنه و به نتیجه برسه که از این فراتر نمیتونه بره، گائون دوباره جور دیگهای شگفتزدهش میکرد و معادلاتش رو بههم میریخت. هیچوقت فکرش رو هم نمیکرد گائون بخواد روی پاش بشینه و رژلبی که خریده بود رو روی لبهاش بزنه...
اما حالا نه تنها این اتفاق داشت رخ میداد، بلکه صحنهی مقابلش بهطرز دیوونهواری براش تحریک کننده بود و جوشیدن خون رو توی پایینتنهش حس میکرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/362206492-288-k132306.jpg)
YOU ARE READING
گرداب گناه
Fanfictionمن درون گرداب گناهی افتادم که عشق تو رو برام ممنوع میدونست... باید به خودم و قلبم میفهموندم که اجازه نداره تو رو بپرسته و به کسی که همسر داره، عشق بورزه. اما اون گرداب که بوی تو رو میداد، من رو داخل تاریکی خودش کشید و تبدیلم کرد به شیطانی که وجود...