سال1943
با صدایی زیبایی گرامافون پدرش بیدار شد صدایی پرشور اما غرور آمیز ...کار هر صبح پدرش همین بود روشن کردن گرامافونپتو رو کناری انداخت و به رگه های نوری که از پنجره به اتاق میتابید چشم دوخت از روی تخت بلند شد و پاهاشو نرم روی پارکت سرد اتاق گذاشت و بلند شد و به سمت پنجره تمام قد اتاقش رفت پنجره رو باز کرد و با حجوم هوایی تازه که با بوی عطر چمن و خاک خیس خورده به شدت قاطی شده بود رو به ریه هاش کشید ، هوایی خنک پاییزی... دیوانه وار عاشق پاییز بود ...
با صدایی در اتاقش چشماشو از منظره روبه روش گرفت و به پشتش چشم دوخت
+بیا تو
دستگیره در به سمت پایین کشیده شد و در باز شد و قامت خدمتکار توی در نمایان شد...
_صبحتون به خیر ارباب جوان ،اومدم برای صرف صبحونه صداتون بزنم
لبخندی شیرین زد و با لحنی نرم و مهربون تشکری کرد و بعد به خدمتکار چشم دوخت که لبخندی بزرگ زد و درو به آرامی بست ...
این هم یکی از عادت های پدرش بود صبحونه رو باید کنار هم میخوردن ....
هوفی کشید پنجره رو بست و به سمت کمد لباس هاش رفت و لباس های خوابشو با پیراهن سفید و جلیقه ای کرمی رنگ و همچنین شلوارکرمی رنگ عوض کرد و به سمت آیینه رفت وبا شانه به موهاش کمی حالت داد به جثه ریز و به شدت دخترونش چشم دوخت هرکسی اون رو میدید به اشتباه فکر میکرد که اون یه دختره بسیار زیباست اما لباس های مردانه توجیح خوبی بودکه به دیگران بفهمونه اون یه دختر نیست بلکه فقط یک امگای مرده که به شدت اندام و چهره ای ظریفی داره ...
فکر کردن درمورد خودش بس بود به کفش. هاش نگاهی کرد خم شد و کفشاشو پوشید و از در خارج شد که در رو به روش باز شد....
قامت برادر آلفاش نمایان شد که لبخندی به روی لب داشت و بوی اکالیپتوس غلیظی رو از خودش ساطع میکرد ...
جونگکوک چینی به بینیش از بوی تند اکالیپتوس داد
آلفا چند قدم بینشونو کم کرد و محکم برادر کوچکشو به آغوش کشید و فشرد ...آلفا برادرشو میپرستید... درست مانند بنده ای مطیع در برابر پروردگارش که پرستیدن اونو از گردش خون در رگ های ظریفش واجب تر میدید
با صدایی اخ جونگکوک و وول خوردن های ریزش در بین بازو هاش اونو رها کرد و کمی اونو از خودش فاصله داد و دستشو بروی موهای پرپشت ، نرم و قابل ستایش امگا گذاشت و بهم ریختشون امگا با نق زدن دست هیونگشو به کناری انداخت آلفا با لبخندی گشاد به صورت کمی ناراضی امگا چشم دوخت
کای_صبح به خیر کیوتیم
امگا لبخندی کوچک زد
کوکی+صبح توام بخیر هیونگی
YOU ARE READING
War of love
Werewolfجونگکوک امگای الهه مانند که برای اثبات خودش به جامعه دست به هرکاری میزنه و خودشو به جایی یک بتا جا میزنه و وارد آکادمی نظامی میشه تا بعد مدتی وارد میدان جنگ بشه در این میان فرمانده تهیونگ شیفته این امگای به ظاهر بتا میشه اما زمانی که رازها از پشته پ...