به تیپش نگاهی انداخت که مرتب باشه دستی به کت و جلیقه اش کشید و از نگاه کردن به انعکاس خودش در آیینه دست کشید و با پوشیدن چکمه هاش و پالتوی گرمش به سمت در اتاقش رفت ...
وقتش بود سری به داخل شهر بزنه مدتی بود که خودشو توی خونه حبس کرده بود و غرق کتاب هاش شده بود...
با سرعت از پله ها پایین رفت که جیانگ سرخدمتکار عمارت به سمتش رفت....جیانگ _ارباب جوان جایی تشریف میبرید
لبخندی نرم زد...
کوکی +اوهه بله عمو جیانگ دارم میرم بیرون کمی قدم بزنم
جیانگ متقابلا لبخندی زد
جیانگ_ارباب جوان در این موقعیت تنهایی بیرون رفتن به شدت برای امگای زیبایی مثله شما خطرناکه داخل شهر پر از سرباز و مردمان دزده بهتر نیست کسی همراهیتون کنهجونگکوک به جیانگ نگاهی کرد همه اونو به چشم یه امگایی ضعیف و لوس میدیدن از این دیدگاه متنفر بود
کوکی +آجوشی من میتونم مراقب خودم باشم دلم میخواد کمی وقتمو تنهایی تو شهر سر کنم
جیانگ سری به زیر انداخت...
جیانگ _ارباب جوان من نگرانتون هستم قصد بی احترامی به شما رو نداشتم
جونگکوک لبخندی شرمنده زد و سریع دستاشو بالا آورد و تکون داد ....
کوکی+نه نه اصلا اینطور نیست...
و سرشو به زیر انداخت وکمی خم شد
کوکی + حقیقتش من باید عذر بخوام که تند رفتار کردم
جیانگ هول شده سریع شونه های پسرو گرفت و اونو صاف نگه داشت
جیانگ_ارباب جوان چرا عذر میخواد من فقط خدمتکار این خونم
کوکی با چشمایی درشتش به جیانگ نگاه کرد
کوکی + آجوشی چطور میتونید همچین حرفی بزنید شما شاید خدمتکار این خونه باشید اما برای من یه آجوشی دلسوز مهربونید جایگاه شما برای من هم سطح با پدرمه
جیانگ تعظیمی کرد و با متانت گفت...
جیانگ _شما خیلی خیلی مهربان هستید ارباب جوان نمیدونم در دنیایی قبلیم چه کار خوبی انجام دادم که الهه ماه خانواده شمارو سر راه من قرار داد
کوکی لبخندی لطیف به نرمی برف زد ....
کوکی +آجوشی شکست نفسی میکنی
وخندید و رایحه یاس که عمارتو خوش بو کرد...
خوشحالی امگا کوچولو باعث پخش رایحه خوش عطر یاس میشد اون رایحه ای قوی داشت که هرکسیو مجذوب خودش میکرد ....
دستشو به روی شانه جیانگ انداخت
کوکی+آجوشی من باید برم تا دیر نشده میخوام برم ملاقات دوستم
ВЫ ЧИТАЕТЕ
War of love
Про оборотнейجونگکوک امگای الهه مانند که برای اثبات خودش به جامعه دست به هرکاری میزنه و خودشو به جایی یک بتا جا میزنه و وارد آکادمی نظامی میشه تا بعد مدتی وارد میدان جنگ بشه در این میان فرمانده تهیونگ شیفته این امگای به ظاهر بتا میشه اما زمانی که رازها از پشته پ...