21

68 15 6
                                    

ته+سریعتر باشید

۰۰۰۰_اطاعت فرمانده

دستی به چشماش کشید...

کمرش خشک شده بود روی زمین سرد اما مهم نبود...

چون تمام شب اون موجود کوچولو توی بغلش با آرامش خوابیده بود ...

و حتی اجازه نداده بود شیفتشو انجام بده ...

رنگ طلوع همه جارو سرخ کرده بود ...

سردی هوا به آخرین درجه تحمل رسیده بود ...

سرشو چرخوند و سربازهارو آنالیز کرد ...

هیچکس سرحال نبود اما همه با سرعت بالا کارهاشونو انجام میدادن تا سه آلفا عصبانی نشن ...

جی هیون که با چشمایی باز به یه جا خیره شده بود و انگار توی افکارتش غرق بود ...

اون کوچولو از همه نظر ناز و دلربا بود ...

گرگش مدام میپرید و شیطنت میکرد برای بغل گرفتن بتا ...

با حس دستی روی شونش سریع برگشت ...

نامجون با چشمایی سرخ که نشون دهنده نخوابیدن در طول شب بود بهش نگاه کرد ...

نامی_بهتره سریع تر راه بیوفتیم خبر رسیده که مقاومت سربازها پایین اومده و اگه ما نرسیم احتمال شکست بالاست چون خیلی زیاد مجروح دادن

تهیونگ سری تکون داد ...

و روشو به سربازها داد ...

تا الان کلی تلاش کرده بودن برای آموزش سربازها ..

ته+ استراتژی رو تغییر میدم

نامجون سر پا گوش شد ...

شاید بعدا مجبور بودن به مقامات نظامی توضیح بدن اما مهم برد در این جنگ بود نه نقشه های از قبل تعیین شده نظام ...

نامی_ به یونگی خبر میدم

تهیونگ خوبه ای گفت و مشغول شد ...

ته+ زود باشید لعنتیا اگه اینجوری ادامه بدید حتی نمیتونید کیر ژاپنی رو هم بگیرید

داشت عصبی میشد اگه دیر میرسیدن براشون دردسر میشد ...

اسلحه شو به دست گرفت ...

ته+تا 10میشمارم از 10که رد کنم یه گلوله توی قلبتون حس میکنید بی مصرفای حرومی

همه لرزیدن لحن آلفا قلبشونو فرو ریخت و گرگ هاشونو ترسوند ...

همه با نفس نفس و ترسیده شروع کردن به دویدن و به سرعت کوله هارو روی کمر هاشون انداختن ...

جونگکوک با شنیدن هیاهو به خودش اومد و دید همه دارن صف تشکیل میدن ...

سریع کوله رو روی دوشش انداخت و توی صف کنار جین ایستاد ...

War of loveWhere stories live. Discover now