24

90 14 41
                                    

گپ : War of  love
ــــ............
با حس تکون شدیدی چشماشو به سرعت باز کرد ...

بوی خون مدام توی دماغش میپیچید و لباساش رو خشک کرده بود ...

کمی خودشو جا به جا کرد تا بدنش از حالت خشکی خارج بشه ...

با افتادن سری روی شونش گردن خشک شده اشو چرخوند و جین رو دید که با دهنی باز خوابیده ...

لبخندی زد و به سختی جین رو جا به جا کرد تا ببینه چی شده ...

به آرومی بلند شد که چادر کامیون کنار رفت و سر یونگی داخل اومد ...

کمی اطراف رو نگاه کرد و چشمش با چشمایی درشت
جی هیون تداعی کرد ...

با چشمایی بزرگش با کنجکاوی بهش نگاه میکرد ...

هوایی بیرون یخ زده بود ...

یونگی لبهاشو خیس کرد و دستهاشو به هم کوبید ...

یون_هی پاشید زود باشید

همه با خستگی تمام و آهه ناله به سختی از خواب عمیقشون پاشدن ...

یکی پس از دیگری از چادر کامیون خارج میشدن و به سختی به سمت صف میرفتن ...

آکادمی که روزی براشون شکنجه گاه شده بود حالا خونه ای امن بود ...

جین با کمک جی هیون از چادر خارج شد و نفس عمیق از هوای تازه گرفت ..‌.

هوایی بدون دود بدون بوی باروت و بدون بوی خون...

جونگکوک با سختی جسم جین رو حرکت میداد و بهش کمک میکرد تا به صف برسه ..‌.

انگار حتی وزن خودش هم سنگینی میکرد ...

با سختی پاهای کرختشو تکون میداد ...

با رسیدن به صف نفس هاشو تنظیم کرد و در حالت آماده باش ایستاد ...

نامجون به سمت سکو رفت تا بتونه سخنرانی که به نظر خودش برای الان خیلی چرت و بی معنی بود رو شروع کنه...

کمی سعی کرد گلوشو رو‌صاف کنه تا بتونه از صدایی خش دارش جلوگیری کنه اما امکان نداشت با اون همه فریاد کشیدن صداش تا چندروز عادی بشه ...

اخمی ریزی صورتشو جدی تر نشون میداد ...

به سربازها نگاه کرد که چطور خسته و آزرده ان و منتظرن که سخن رانی تموم شه و به اتاقهاشون هجوم ببرن ..‌.

نامی_به لطف شجاعت و فداکاری شما الان بخشی از سرزمینمونو از دست ژاپنی ها نجات دادیم ژاپنی های که خون عزیزان و هموطن هامون رو ریختن و به پاس این کار بزرگ شما امشب یک مهمونی برگزار میشه و امروز از تمرینات خبری نیست ولی از فردا صبح تمرینات شروع میشه پس تا اونموقع خوب استراحت کنید
سربازها احترام نظامی گذاشتن و به سختی هرکدوم به سمتی روانه شدن ...

War of loveWhere stories live. Discover now