جیمین با حرکات پر از عشوه و نازی که در وجودش نهفته بود برای تشویق کننده ها سری تکون داد و به آرومی به میکروفون نزدیک شد و با حس دل انگیزی که در صداش بود شروع به خوندن کرد....
یونگی بدنش عرق کرده بود و نفس های سنگین میکشید یعنی این امگای جنون آور مال اون بود باورش نمیشد که جیمین جفتش باشه...
چشمایی آبیشو همه جا میچرخوند و نگاهی غرور آمیز اما مهربان به تماشا کننده ها میکرد و درآخر نگاهشو قفل یونگی کرد آلفای که از روز اول جیمین عاشقش شده بود میدونست تاثیر جفت بودن گرگهاشونه. ..
اما محض رضای مسیح اون تایپ ایده آل جیمین بود مغرور ، خشن ، پر از جذبه از وقتی که اسم و عکس یونگی رو توی روزنامه ها به عنوان سرگرد آکادمی دیده بود روزنامه رو تکه تکه کرده بود و عکس های یونگی رو توی آلبوم دوست داشتنیش گذاشته بود...
جیمین که قلبش هر لحظه بیشتر بیتاب آلفاش میشد با لوندی تابی زیبا به کمرش داد که نفس هارو در سینه حبس کرد و قلب یونگی چند ضربان جا انداخت...
حس دستهای زمختش دور اون کمر باریک و نرم تشنه ترش میکرد...
نفسشو مقطعی بیرون داد و کمی ازشامیاپنش خورد...
اجرا تموم شده بود و همه ایستاده برای هنرمند جوان اما با استعداد دست میزدن و اونو تحسین میکردن...
جیمین تعظیمی کرد و به سمت پشت پرده رفت تا سریع تر به اتاق مخصوصش برسه تا بتونه اونجا با خیال نزدیکی به یونگی بدن داغشو آروم کنه....
درو محکم به هم کوبید و پشت در ایستاد و صورتش با دستایی کوچولوش قاب گرفت...
جیغی از خوشحالی سر داد و پاهاشو به زمین کوبید...
چند دقیقه همونطور موند و سعی میکرد نفس هاشو جا بیاره...
با چند تقه به در خورد به سمت در برگشت و تعجب کرد...
همه میدونستن که بعد اجرا باید مزاحمش نشن پس کی بود...
آهی کشید ...
یادش رفته بود که جونگکوکیش توی سالن بود و حتما الان برای دیدنش اومده...
درو باز کرد و سرشو از گوشه در بیرون اورد که ناگهان در هل داده شد و جیمین کمی هول زده چند قدم عقب رفت ...
تا خواست که خودشو کنترل کنه که روی زمین نیوفته توی آغوشی خیلی داغ فرو رفت و نفسشو برید...
یونگی به سرعت صورتش به سمت گردن جیمین برد و محکم و بدون مکث میبوید و میبوسید ...
جیمین از شدت شوک زدگی حتی نمیتونست تکون بخوره اما صدایی بوسه های یونگی توی اتاق استراحتش طنین انداز میشد...
یونگی با عطشی سیر نشدنی گردن جفتشو میبوسید ....
کمی جیمینه شوکه شده رو از خودش دور کرد و صورت برف مانندشو با دستاش قاب گرفت...
YOU ARE READING
War of love
Werewolfجونگکوک امگای الهه مانند که برای اثبات خودش به جامعه دست به هرکاری میزنه و خودشو به جایی یک بتا جا میزنه و وارد آکادمی نظامی میشه تا بعد مدتی وارد میدان جنگ بشه در این میان فرمانده تهیونگ شیفته این امگای به ظاهر بتا میشه اما زمانی که رازها از پشته پ...