به سقف بی روح اتاق زل زده بود...
بدنش در گرم ترین حالت ممکن بود اما درونش یخ زده بود...
انگار خنجری توی قلبش گیر کرده بود و داشت جسمشو به مرگ نزدیک تر میکرد ...
عذاب وجدانش مثل سیم خارداری دور گلوش پیچیده شده بود ...
صدایی جرقه های هیزم های سوخته روی اعصابش راه میرفت ...
با یادآوری آلفاش که چطور از درد درون خودش میپیچید و اما بازهم به نرمی گل پوستش رو لمس میکرد و قربون صدقه اش میرفت دیوونش کرده بود ...
به سختی از روی تخت بلند شد و به آرومی به سمت جین رفت تا بتونه چکش کنه ...
جین که به آرومی خوابیده بود و موهاش روی بالشت پخش شده بود ...
به آرومی ملافه روی جین تنظیم کرد و دستی روی پیشونیش گذاشت ...
قطعا امکان تب وجود داشت اما بدنش کاملا نرمال بود ...
به آرومی دستشو برداشت و با ایجاد نکردن کوچکترین صدایی به سمت در اتاق رفت ...
با گرفتن دستگیره و به آرومی باز کردنش قدم به اون فضای سرد گذاشت ...
آسمون قرمز ، سکوت مطلق ، درخشش برف روی زمین ...
تنها چیزهای قابل مشاهده بود ...
دستشو درون جیب شلوارش کرد و نفسشو بیرون داد ...
به آرومی شروع به راه رفتن کرد ...
سکوت کر کننده محوطه حتی قلبشو سنگین تر میکرد ...
دستی توی موهاش کشید ...
دلش برای رایحه یاسش تنگ شده بود ...
منتظر بهار بود تا عطر یاس همه جا پخش بشه و بتونه بوشون کنه ...
امگا بودنش محدودیتی بود برای آرزوهاش اما الان دلتنگ خاطرات این محدودیت بود ...
دلش میخواست پیش تهیونگ باشه ...
حس های مختلفی داشت ...
حس عشق وقتی که بدون هیچ آسیبی با این که تهیونگ رات بود و گرگش یه گرگ خون خالص بود و بدترین رات هارو تجربه میکرد از اون اتاق خارج شد ...
حس دلتنگی که بعد اون همه مشکلات دلش بغل معشوقش رو میخواست که نازشو بکشه ...
چه زمانی اینقدر دلبسته و شیفته شده بود ...
اما مطمئن بود که این عشق اشتباه نبود ...
حس غمی که درون وجودش ریشه دونده بود ...
به راحتی بدون هیچ مقاومتی تهیونگش رو رها کرده بود ...
بغض کرده قدمهاشو به مقصدی نامعلوم گذاشت ...
اما محوطه ای که دیوار کشیده شده بود دور آزادیش ...
درون غمهاش غرق بود که به جایی رسید که رایحه ای حیران کننده دورش پیچیده شد ...
YOU ARE READING
War of love
Werewolfجونگکوک امگای الهه مانند که برای اثبات خودش به جامعه دست به هرکاری میزنه و خودشو به جایی یک بتا جا میزنه و وارد آکادمی نظامی میشه تا بعد مدتی وارد میدان جنگ بشه در این میان فرمانده تهیونگ شیفته این امگای به ظاهر بتا میشه اما زمانی که رازها از پشته پ...
