وحشت زده از خواب پرید تمام تنش عرق کرده بود، حس میکرد اگه کمی دیگه داخل اتاق بمونه یه مرگ خاموش رو تجربه میکنه به سرعت به سمت پرده ها رفت و اونارو کنار زد..
پنجره رو باز کرد و نفس عمیقی کشید انگار جون تازه ی گرفته باشه بدنش آروم شد...
به آسمون نگاه کرد ، آسمون هنوز گرگ و میش بود..
آهی کشید خوابش پر کشیده بود...پنجره رو بست و به سمت حموم رفت، باید خودشو آماده میکرد...
بعد از این که به سختی از آب گرم وان دل کنده بود، به سمت کمدش رفت و یه پیراهن سفید و جلیقه مشکی و شلوار مشکی بیرون کشید و به نوبت پوشید شال گردن قهوه ای شو به دور گردنش انداخت ، هوایی سئول به شدت سرد شده بود و اون نمیخواست برای رفتن به آکادمی اختلالی پیش بیاد...
موهاشو به سرعت با حوله خشک کرد و حالت داد...
دسته چمدون و ساکشو گرفت و از پله ها پایین رفت ، باید قبل رفتن چیزی میخورد ...
به خوردن یه تخم مرغ پخته و کمی بیکن بسنده کرد...
به سرعت درحال حاضر شدن بود...نامه ای برای نانامی نوشت ...
نامه_سلام نانامی عزیز از لطف بیکرانت ممنونم اگه میشه از این به بعد بیشتر به خونه سر بزن و ازت یه خواهش دارم هر نامه ای که به دستت رسید به آدرس..... xxxx بفرستی. اگر کسی ازت پرسید ارباب جوان کجاست بگو به مسافرت رفته و التماست میکنم که درمورد این آدرس که بهت گفتم چیزی به هیچکس حتی به برادر و پدرم نگی
امضا:جئون جونگکوک...
امیدوارم نانامی منو لو نده..
فقط امیدوار بود...
به پنجره ها نگاه کرد که طلوع آفتابو نشون میداد ...
لبخندی گرم زد و کمی گرگ درونشو آروم کرد گرگش ترسیده بود و اظطراب داشت...
گرگشو به سختی حس میکرد و میدونست تماما اثرات گیاه حذف کننده رایحه است...
قلبش گرفته شد...
جیهوپ عزیزشو چه مدت بود ندیده بود اون همیشه تو بدترین تصمیماتش همراهیش کرده بود مهم نبود چیکار میکرد و چطور انجامش میداد جیهوپ مثل برادر بزرگترش حمایتش میکرد...
سری تکون داد تا افکاراتش پر بکشن قطعا اگر کمی دیگه داخل خونه میموند دیرش میشد...
به سمت در رفت وچکمه های چرم مشکیشو پوشید و پالتو قهوه ایشو به روی شونه هاش انداخت و به دسته چمدون و ساک چنگ زد...
نفسی برای تمرکز و دورانداختن حس های منفی کشید...
و درو باز کرد و به بیرون قدم گذاشت...
و جین که با لبخندی گشاد و بزرگ بهش زل زده بود رو روبه روی خودش دید...
شوکه شد و خواست جیغ بکشه که جین سریع وارد عمل شد و دستشو روی دهن جونگکوک کوبید...
YOU ARE READING
War of love
Werewolfجونگکوک امگای الهه مانند که برای اثبات خودش به جامعه دست به هرکاری میزنه و خودشو به جایی یک بتا جا میزنه و وارد آکادمی نظامی میشه تا بعد مدتی وارد میدان جنگ بشه در این میان فرمانده تهیونگ شیفته این امگای به ظاهر بتا میشه اما زمانی که رازها از پشته پ...