آسمان ابری و هوا سرد بود ابرها همدیگه رو محکم در آغوش فشرده بودن...
دسته چمدونش قهوه ای رنگشو در دست فشرد و نگاهشو از زمین گرفت و کای نگاه کرد...
نم اشکو داخل چشمایی طوسی رنگ کای که بهش زل زده بود رو دید...
کای غم عجیبی رو درون خودش حس میکرد دوری از برادر کوچولوش براش خیلی خیلی سخت بود...
امگا دسته چمدونو ول کرد و خودشو به سمت آغوش هیونگش پرت کرد و با صدایی بلندی زیر گریه زد آلفا دستاشو به روی کمر امگا میکشید و بی صدا گریه میکرد...
با هق هق توی بغل کای میلرزید و کای غمگین تر میشد...
با صدایی بوق قطار کای کوک رو از خودش دور کرد و با با صدایی ناراحت گفت...
کای_گلبرگم وقت رفتنه..
کوکی دماغشو بالا کشید و دوباره کای رو محکم بغل کرد و دم عمیقی از رایحه اکالیتوس برادرش گرفت...
و با دلتنگی به سمت مادر و پدرش رفت پدرش اونو محکم در آغوش بزرگش هل کرد و صورتشو غرق بوسه کرد و کمی دلداریش داد و به سمت آغوش مادرش رفت و مادرش با گریه قربون صدقه اش رفت...
قلب هر سه آلفا به شدت فشرده شد بهار داشت از زندگیشون میرفت بهار لطیف و زیباشون پسرک نازپرورده و لوسشون...
چمدونو به دست گرفت و به سرعت به سمت قطار رفت و جای خودشو پیدا کرد هنوز قطرات اشک از چشماش بیرون میومد و به روی گونه ای سرخش سر میخورد...
به سمت صندلی خودش رفت و چمدونو کنار خودش گذاشت و از پنجره به بیرون نگاه کرد و برای آخرین بار به خانوادش نگاه کرد و آهی سنگین کشید قطار حرکت کرد و از خانوادش دور شد به روبه روش نگاه کرد...
دو پسر آلفا جلوش نشسته بودن و یک پیرزن کنارش...
دو آلفا مسخ شده به امگا نگاه میکردن چقدر زیبا بود الهه ی جلوشون انگار که در تماشای زیبای خدا بودن...
کوک معذب سرشو پایین انداخت که پیرزن لبخندی از خجالت امگا زد و به دوپسر چشم غره رفت و گفت...
... _پسرجون تو چقدر خوشگلی
کوک سرشو بلند کرد و به پیرزن لبخندی زد و گفت
کوکی+ممنونم از تعریفتون چشمان شما زیبا میبینن
پیرزن لبخندی زد....طول مسیر پیرزن مدام از زیبایی کوک تعریف کرده بود و کوکی مدام سرخ میشد و با خجالت تشکر میکرد و دو آلفا رو به رو مهبوت شده به صدایی ظریف و نرم امگا گوش میدادن... صدایی به لطافت نسیم
کل قطار پر از رایحه یاس شده بود و مسافران هرازگاهی دمی از این رایحه دیوانه کننده میگرفتن...
کوکی به خواب رفته بود و به لطف پیرزن از خواب بلند شده بود و دوباره پیرزن کلی قربون صدقه اش رفت ...
YOU ARE READING
War of love
Werewolfجونگکوک امگای الهه مانند که برای اثبات خودش به جامعه دست به هرکاری میزنه و خودشو به جایی یک بتا جا میزنه و وارد آکادمی نظامی میشه تا بعد مدتی وارد میدان جنگ بشه در این میان فرمانده تهیونگ شیفته این امگای به ظاهر بتا میشه اما زمانی که رازها از پشته پ...