[2]

145 19 0
                                    

هزار تا فکر همزمان به مغزش حمله کردن. چه دلیلی داشت بعد حرفاشون تو دفتر آقای کیم بخواد تنها ببینتش؟ اشتباهی کرده بود؟ یا نکنه رئیس فکر کرده بود اون حاضره هم‌گروهی‌هاشو بفروشه و اطلاعات بیشتری بهشون بده؟ ممکن بود انقدر خوب بوده باشه که حالا رئیس کمپانی یه راه نجات واسش داشت؟ اگه ازش می‌خواستن سولو دبیو کنه باید چی می‌گفت؟

سونگهوا: کیه وویونگا؟ مشکلی هست؟
خیلی زود اول خودشو واسه هول بودنش سرزنش کرد و بعد از فکر خیانت به پسرای جلوش شرمنده شد. به زحمت لبخند زد و از جاش پاشد:
- نه؛ فقط باید می‌رفتم یه جایی یادم رفت... باید برم الان؛ وقتی برگشتم بهم بگین راهی پیدا کردین یا نه.
به کسی فرصت جواب دادن نداد و بدو خودشو تو اتاق پرت کرد و ماسک و کتشو برداشت و بدون توجه به صدا زدن‌های پسرا از خوابگاهشون رفت بیرون.
با دیدن ون سیاه جلوی در با استرس سوار شد و به محض نشستن پرسید:
- چیشده هیونگ؟ می‌دونی آقای کیم چیکارم داره؟

مرد فرمونو بین دستاش فشار داد تا خودشو آروم بکنه و بالاخره کوتاه جواب داد:
- خودش بهت می‌گه.
استرس وویونگ بیشتر شد، اونا رابطه‌ی نزدیکی با منیجرشون داشتن و وویونگ هیچ‌وقت تا حالا اون مرد شیرین و مهربون رو اینطور جدی ندیده بود؛ با تردید گفت:
- به خاطر مینگی و هونگ جونگ... دیگه دوسمون نداری؟

ماشین کنار خیابون متوقف شد و مرد کامل به طرفش برگشت، صادقانه گفت:
- وویونگ، منو اینطوری شناختین؟
- من فقط...
- نمی‌گم مشکلی ندارم و راضیم ولی قرارم نیست احساساتم بهتون مخصوصا نسبت به بقیه‌اتون که کاری جز حمایت از دوستاتون نکردین تغییر بکنه.
لحنش جدی‌تر شد و تو چشمای پسر نگاه کرد و ادامه داد:
- ولی قضیه‌ی تو فرق داره؛ امیدوارم حرفایی که امروز قراره بشنوی رو بتونی تحمل کنی و هیچ تصمیم عجولانه‌ای نگیری. و می‌خوام یادت نره که تو چقدر با استعداد و فوق‌العاده‌ای و لازم نیست هیچ‌وقت خودتو فدای موقعیتی بکنی که آزارت می‌ده.
رئیس کمپانی به وضوح از مرد خواسته بود فراموش نکنه حقوقش از کجا میاد و واسه نجات همشونم که شده وویونگ رو آماده کنه تا موافقت بکنه ولی اون نمی‌تونست این کارو با پسر پاکی که می‌شناخت بکنه. فقط می‌تونست انتخابو به عهده‌ی اون بذاره و درحالی که زندگی شغلیش به این اتفاق بسته بود حتی ته دلش امیدوار باشه که وویونگ جواب رد بده.

وویونگ که حالا گیج‌تر شده بود دوباره پرسید:
- هیونگ تو می‌دونی آقای کیم چیکارم داره مگه نه؟ می‌شه بگی؟
و جوابش هنوزم همون قبلی بود:
- خودش بهت می‌گه.

ماشین دوباره راه افتاد و بقیه‌ی مسیر درحالی که هرکسی درگیر افکار خودش بود تو سکوت گذشت. منیجرشون وویونگ رو رسوند کمپانی و گفت:
- همینجا صبر می‌کنم تا برگردی.

𝗺𝘆 𝘀𝗽𝗼𝗻𝘀𝗼𝗿  ๛𝕎𝕠𝕠𝕊𝕒𝕟༻Where stories live. Discover now