هر ۶ جفت چشم گرد شدن:
+ یعنی چی؟
وویونگ نمیخواست به ذهناشون اجازه بده که حدسی بزنن یا حتی یک درصد هم به احتمال اسپانسر فکر بکنن و شک کنن پس تند تند و با هیجانِ لو نرفتن توضیح داد:- ظاهرا دختر یکی از کله گندهها فنمه و خیلی وقته که دهن آقای کیمو سرویس کرده بوده تا یه قرار با من بتونه داشته باشه؛ دیروز بعد رفتن ما یهو یاد این موضوع افتاد و صدا کرد دفتر و جریانو بهم گفت؛ سعی کردیم اول با دیسپچ به توافق برسیم و یکم طول کشید چونه زدن باهاش و به یه قیمت نسبتا معقول رسیدن، بعدشم آقای کیم با دختره تماس گرفت و بهش گفت در ازای اون مبلغ حاضره چند تا قرار واسش با من جور کنه؛ اونم گفته بود فکر میکنه و امروز اومده بود کمپانی تا بگه که تونسته پولو جور بکنه و موافقه.
جونگهو: پسررررر! عجب شانسی! اونوقت ما حق نداریم قرار بذاریم. دختره رو دیدی؟ خوشگله؟ حرف زدی باهاش؟ اخلاقش چطوره؟سونگهوا با تردید و شک پرسید:
- بابای دختره کیه؟ مطمئنی همین دردسر جدید نمیشه؟
وویونگ قبلا به هر سئوال احتمالی فکر کرده بود و حتی برای اون دختر خیالی اسم و خصوصیات ظاهری تو ذهنش ساخته بود؛ با کمی حس غرور دروغین جواب داد:
- مینجی ایتینیــه و بایسش منم؛ با برخورد اول نمیشه زیاد در مورد شخصیت نظر داد ولی به نظرم دختر عاقلیه که کاملا میدونه چی میخواد؛ بیشتر جلوی آقای کیم مغرور بود ولی با من... ملایم و... اممم... فکر کنم بشه گفت حسابگر بود... و خب...
برای خصوصیات اخلاقی تصمیم گرفته بود واقعیت رو بگه تا کمتر احتمال سوتی دادنش تو دروغش وجود داشته باشه؛ یکم دیگه فکر کرد و جلوی نگاه مشتاق پسرا درحالی که مطمئن بود سرخ شده اضافه کرد:
- لبخندای قشنگی هم داره که وقتی میخنده خیلی جوونتر و دوستداشتنی نشونش میده.یوسانگ و یونهو: اوووووووو
مینگی: بابا جذاااااب! از فنم شانست بیشتر از ماست!
یوسانگ به شوخی غر زد: مثلا من ویژوالم؟ چرا از این فنا خدا به من نمیده؟
و لباشو آویزون کرد. هونگ جونگ هم با خنده زد پشت وویونگ و گفت:
- به نظر میاد یکی اینجا بدجور کراش زده!
وویونگ فقط پشت چشمی براشون نازک کرد که سونگهوا دوباره پرسید:
- گفتی جوونتر به نظر میاد... یعنی ازت بزرگتره؟ نگفت باباش کیه؟
وویونگ خونسرد جواب داد: نشون نمیده اصلا ولی فکر کنم چند سال بزرگتره؛ من نپرسیدم ولی احتمالا آقای کیم بدونه.مینگی: واقعا باورم نمیشه همه چیز درست شده. تازه وویونگم رفت قاطی مرغا.
جونگهو: بیاین اول غذامونو سفارش بدیم بعدا هم میشه بیشتر از وویونگ حرف کشید.
یونهو: موافقم!
و وویونگ با آسودگی بالاخره یه لبخند واقعی به جمعشون زد.
YOU ARE READING
𝗺𝘆 𝘀𝗽𝗼𝗻𝘀𝗼𝗿 ๛𝕎𝕠𝕠𝕊𝕒𝕟༻
Fanfictionخلاصه: درست وقتی که وویونگ فکر میکرد بالاخره داره به رویاهاش نزدیک میشه، چرخ سرپوشت نشونش داد وجههی دیگهی آیدل بودن و صنعت سرگرمی میتونه چقدر سیاه و کثیف باشه... وقتی یه رسواییِ غیرقابل جبران داشت راهِ نفس کشیدن گروهِ روکیِ ایتیز رو میبست، یهو...