موزیک این پارت: Zach Templar- Missin Something
یه چیزی راجب کشتن یک آدمیزاد وجود داره.
هیچ وقت با یکی تموم نمی شه.
مهم نیست آدم خوب یا بدی باشی، اگه دستت به خون آلوده بشه کارت تمومه. یه چیزی درونت میمیره و یه چیز دیگه ای به دنیا میاد.
یه چیزی که تشنه خونه.حداقل توی مورد جیمین که اینطور بود.
"چقدر می تونم بدتر باشم؟"
برخلاف چیزی که پلیس ها همیشه فکر می کردند، اون هیچ وقت قربانی هاش رو دقیقا مثل هم نمی کشت. همیشه یه چیز اضافه می شد. یه خط و خش. یه مارک. یه چیزی.
چون همیشه این سوالو از خودش می پرسید.
" چقدر می تونم بدتر باشم؟"جوابی که تا به امروز بهش رسیده بود این بود:
"بی اندازه". اون همیشه می تونست بدتر باشه. خیلی خیلی بدتر.
فقط اون قدری اهمیت نمی داد که واقعا انجامش بده.
اون همیشه اول یه مزدور بود، و بعد یه قاتل.
این که هشت سال پیش همه چیز یهو پیچیده شده بود تقصیر اون نبود.و این که الان هم داشت دوباره پیچیده می شد هم تقصیر اون نبود.
تقصیر جئون جونگ کوک بود. درست مثل هشت سال پیش.
آهی کشید و درحالی که از روی صندلی بلند می شد، اسلحه و کلید هاش رو از روی میز برداشت.
وقتی هر دو شون رو به کمربندش متصل کرد، کتش رو هم برداشت و از خونه خارج شد.فاصله خونه تا اداره پلیس زیاد نبود، شاید پونزده دقیقه که برای ترافیک سئول واقعا عالی محسوب می شد.
وقتی رسید، توی آسانسور جین رو دید و درجا لبخندی روی لب هاش نشوند:- اوه، هیونگ نیم، به این زودی برگشتی؟
جین معمولا تا دقیقه آخر از تایم استراحت ناهارش استفاده می کرد ولی به نظر این بار تصمیم گرفته بود زودتر برگرده. چرا؟
جین هم با دیدن جیمین لبخند کوچیکی زد:- اوهوم. رئیس زنگ زد، انگار اطلاعات جدیدی بدست آوردن.
"خب پس، جئون کوچولو راجب تماسشون به کیم نامجون خبر داده"
این چیزی بود که جیمین فکر کرد، ولی جلوی جین فقط ابرو در هم کشید و سر تکون داد. در باز شد و وقتی از آسانسور خارج شدند، تقریبا اولین چیزی که به چشم جیمین اومد پسرخاله اش بود.
تهیونگ.چند وقتی می شد که چشمش بهش نیفتاده بود، بعد ملاقات آخرشون که تهیونگ غیرقابل اعتماد بودن خودشو ثابت کرده بود جونگ کوک حسابی پشت در های بسته نگهش می داشت.
تا به امروز.گرچه حتی الان هم جئون زیاد رهاش نکرده بود.
از پشت در های شیشه دفتر نامجون می شد به خوبی دید که با فاصله فقط یک قدم پشت سر تهیونگ ایستاده و به دسته مبل تکیه داده.
جلو ترش، تهیونگ تقریبا بین پاهای بازش ایستاده بود و دست به سینه و با اخم با رئیس کیم حرف می زد.
هاه. عالیه. پس از تعطیلات برگشته بودن.
دقیقا چیزی که می خواست.

VOCÊ ESTÁ LENDO
𝗠𝗿 𝗦𝘁𝗮𝗹𝗸𝗲𝗿 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕
Fanfic[Completed] کیم تهیونگ سه مشکل اصلی توی زندگیش داشت. اول این که دو تا قاتل سریالی داشت که باید گیر می انداخت. دوم، یه استاکر لعنتی داشت. سومین مشکل این بود که شک می کرد رئیس جئون جونگ کوک دلیل هر دو مشکل باشه. ------------ [- نظرت راجب یه قهوه چیه؟...