𝗠𝗿 𝗦𝘁𝗮𝗹𝗸𝗲𝗿 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕

Ch8: I Am Lost

صوری نبودم... می دونم داره زیادی تکراری می شه، ولی بازم شما قهر نکنین...
این چند وقت زندگی کلا باهام قهر بوده❤️
پ.ن: السو، لپتاپم همراهم نیست و نمی تونم فایلو تا جمعه توی چنل بزارم🕊

"خیانت از سمت خانواده، از نظر من، بدترین نوع خیانته. چون اگر نمی تونی به خانواده ات اعتماد کنی که بهت عشق بورزن و ازت مراقبت کنن، پس به کی می تونی واقعا اعتماد کنی؟

-الکساندرا براکن"

موسیقی این پارت:
The Irrepressibles- In This Shirt

:::::::::::
تهیونگ حس می کرد نباید توی اون لحظه اونجا باشه ولی حالا بود و هیچ ایده ای نداشت باید چیکار کنه.
مادر جونگ کوک از نزدیک حتی جذاب تر از عکس هاش بود.

جوری که با لباس مشکیش اونجا نشسته بود، پا روی پا انداخته و فنجان چایی رو توی دستش نگه داشته بود که انگار صاحب خونه است.
با دیدن جونگ کوک، لبخند روشنی زد و فنجان چایی رو روی میز گذاشت:

- عسلم!

بعد بلند شد و درحالی که دستاشو مثل دخترای نوجوون توی هوا نگه داشته بود با قدم های تند و ذوق زده به سمت جونگ کوک اومد:

- سوپرایز!

چهره جونگ کوک هیچ کدوم از احساساتش رو لو نمی داد و وقتی مادرش توی آغوشش قرار گرفت حتی لبخندم نزد، ولی با این حال دستشو متقابلا دور کمرش گذاشت:

- خوش اومدی مادر.

- مرسی عشقم. اوه، این دوست خوشتیپت کیه؟

تهیونگ که متوجه شد دارن راجب اون حرف میزنن سریع از حالت شوکش بیرون اومد و مودب ترین لبخندش رو زد و دست خانم جئون رو گرفت تا ببوسه:

- کیم تهیونگ هستم، از آشناییتون خوشبختم.

مادر جونگ کوک لبخند کورکننده و تودل برویی زد و جونگ کوک با صدای هشداردهنده ای اضافه کرد:

- دکتر کیم برای مدتی اینجا می مونه. تو اینجا چیکار می کنی؟

جئون ناری با یه دست موهای بلندشو از جلو به پشت شونه اش انداخت و با قدم های بلند و مدل طور به سمت مبل ها رفت:

- چرا، از دیدنم خوشحال نیستی؟

لحنش سبک بود ولی نگاه توی چشم هاش یه داستان دیگه می گفت. جونگ کوک به طرز واضحی درحالی که دنبالش می رفت سوالشو بی جواب گذاشت و در عوض پرسید:

- پدر کجاست؟

سوال مناسبی بود. توی هر کلیپی که تهیونگ ازشون دیده بود زوج معروف همه جا باهم می رفتن پس برای اونم عجیب بود که الان ناری اینجا تنها بود.

- من و پدرت... یه بحث کوچولو کردیم.

ابروهای بالا پریده جونگ کوک نشون می داد که این اتفاقی نیست که زیاد بیفته.