Ch16: Hello, Cousin

6.6K 1.1K 430
                                    

:::::::::::
موزیک این پارت:
My Love Mine All Mine- Mitski

::::::::
وقتی تهیونگ چشماشو باز کرد، اولین چیزی که متوجه شد دستایی بودن که دورش حلقه شده بودند.
تقریبا نصف بیشتر بدنش روی جونگ کوک بود و با پاهای درهم گره خورده شون و بازوهای قوی جونگ کوک دورش، تهیونگ حس عجیب امنیتی می کرد.

سرش روی قفسه سینه جونگ کوک بود و می تونست صدای منظم قلبش رو بشنوه. بوم، بوم، بوم.
جالب بود. وقتایی مثل الان، وقتی گرمی بدن مرد بزرگتر رو زیر دستاش احساس می کرد، وقتایی صدای قلبش رو می شنید، وقتی به چهره آروم و خوابش نگاه می کرد، انگار جونگ کوک انسانی تر می شد.

خیلی وقتا اینطور نبود. وقتی اون لبخند های شیرین و دروغینش رو می زد، وقتی نگاه طوفانیش سرد می شد، یا توی سرما می ایستاد و به نقطه نامعلومی خیره می شد، شبیه یه مجسمه بود. مجسمه یه فرشته. دور، سنگی، و غیرواقعی.

ولی نه الان. الان کاملاً انسان بود. انسان تهیونگ.
هاه، حس خوبی بود. یه آدمی از خودت داشتن. که بتونی به یکی نگاه کنی و بدونی اون آدم مَرد توئه. که تو تنها فکر و ذکرشی.

تهیونگ دستشو برد و آروم انگشتاش رو روی گونه رنگ پریده جئون جونگ کوک کشید.
امیدوار بود جونگ کوک هم وقتی به اون نگاه می کنه همین حس رضایت رو داشته باشه. لیاقتش رو داشت. لیاقت خوشحال بودن رو.
تهیونگ امیدوار بود بتونه از پس خوشحال کردنش بربیاد.

وقتی پلک های جونگ کوک لغزیدند، تهیونگ دست از نوازشش برنداشت.
مرد بزرگتر اما از پشت مژه های سفیدش با خوابالودگی نگاهش کرد و لبخند تنبلی زد:

- صبح بخیر کلنل.

- صبح بخیر رئیس جئون. همیشه صبح ها اینطور بیدار می شی؟

جونگ کوک آروم تکونی خورد و حلقه بازوهاش رو دور کمر تهیونگ سفت تر کرد:

- همم؟ چطور؟

- انقدر خوشگل.

تهیونگ اهل این مزخرفات مخ زنی و جملات مسخره نبود، ولی توی مسئله جونگ کوک واقعا تعریفش از ته دل بود. اون واقعا خوشگل بود، درواقع به طرز غیرقابل و مسخره ای.

آدم فکر می کنه خودشم حتما باخبره و خیلی هم به این قضیه می باله، ولی وقتی مرد بزرگتر به معنای واقعی کلمه سرخ شد و گونه هاش رنگ گرفتند، تهیونگ نتونست نخنده.

- عاوو قرمز شدی. خب پس وقتی بازی لخت شدن انجام میدیم سرخ نمی شی ولی با یه تعریف کوچولو چرا؟

جونگ کوک خیلی حرفه ای بحث رو عوض کرد تا به سوالش جواب نده:

- از کلمه "لخت" استفاده نکن عسل، اول صبحی برانگیخته می شما. بحث لخت بودن شد، واسه مهمونی چیز مناسبی داری؟

تهیونگ وانمود کرد بهش برخورده و ضربه نسبتاً محکمی به قفسه سینه جونگ کوک زد و نفس ناباوری کشید:

𝗠𝗿 𝗦𝘁𝗮𝗹𝗸𝗲𝗿 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang