Ch19: The Little Boy

6.7K 1K 534
                                    

موزیک این پارت: Fede Into You- Mazzy Star

تهیونگ به خونه هم برنگشته بود.
جونگ کوک اینو از یک تماس به سرخدمتکار و بادیگارد های تهیونگ که بعد از کافه گمش کرده بودند فهمید.
بادیگارد ها ظهر باهاش تماس گرفته بودند، ولی جونگ کوک فکر کرده بود تهیونگ دلش تنهایی خواسته و پیچوندتشون.
فکر می کرد تا موقع شام سر و کله اش پیدا می شه.

حالا توی اتاق خوابش، جایی که صبح مرد کوچک تر رو رها کرده بود ایستاده و به جای خالیش نگاه می کرد.
چیزی چشمشو گرفت. روی پاتختی... یه نامه و تلفن بود.
تهیونگ آروم تخت رو دور زد.

قبل از اتاق خودش، اتاق تهیونگ رو چک کرده بود. همه چیز سر جاش بود، حتی کلید های خونه و ماشینش. انگار که بلند شده تا بره دوری بخوره، و صرفاً تصمیم گرفته دیگه برنگرده.
هیچ پولی از حسابش کم نشده بود، هیچ بلیطی به نامش ثبت نشده بود. توی هیچ هتل، بیمارستان یا سردخونه ای اسمش بالا نیومد.
انگار که فقط... ناپدید شده.

جونگ کوک لبه تخت نشست و نامه رو برداشت.
روی کاغذ... شعر نوشته بود. بیت هایی از همون شعری که مدت ها قبل برای تهیونگ خونده بود.
ولی... ترتیبشون اشتباه بود. نکنه... تهیونگ سعی کرده بود براش یه سرنخ بذاره؟

جونگ کوک به جلو خم شد و با دقت بیشتری کلمه کلمه شعر رو از نظر گذروند. متوجه نمی شد. چی رو باید می فهمید؟ یعنی از روش کدگذاری خاصی استفاده کرده بود؟
جونگ کوک دست توی جیبش کرد و خودکاری که اونجا بود رو در آورد.

بعد، داخل دفتر یادداشتی که روی پاتختی بود شروع به نوشتن حرف اول هر کلمه کرد. وقتی یه مشت چرت و پرت از آب دراومد، تاکتیک عوض کرد و حرف اول کلمه اول هر جمله رو فقط نوشت.

"پسر چون ز مادر بران گونه زاد
از آهو همان کش سپیدست موی
ره بر شدن جست و کی بود راه
که در تنت هر روز رنگیست نو

جوانی پدید آمدی خوب روی
یکی مرد شد چون یکی زاد سرو
مگر سایه‌ای یافتی ز آفتاب
یکی پور پاک آمد از ماه روی
نشیم تو رخشنده گاه منست"

وقتی پازلش تموم شد، برای چند ثانیه فقط به چیزی که به دست اومد خیره شد.

"پ-ا-ر-ک
ج-ی-م-ی-ن"

پارک جیمین. چرا؟ چرا تهیونگ این همه زحمت کشیده بود تا به طور رمزی اسم این مرتیکه رو بهش بگه؟
نگاه جونگ کوک به تلفن کشیده شد و برش داشت. سابقه تماس هاش به کل پاک شده بود و بعد از زیر و رو کردن پیام هاش، بالاخره توی ویس هاش چیزی پیدا کرد.
فقط یه ویس، که تاریخش به امروز صبح برمی گشت.

جونگ کوک ویس رو گوش داد.
و بعد دوباره گوش داد.
تکرار و تکرار.

پارک جیمین. "پسرخاله".
پارک جیمین گوست بود. و طبق مکالمه اشون، خبر داشت تهیونگ مادر و پدر خودشو کشته و احتمالا یه مدرک داشت که تونسته بود با استفاده ازش تهیونگ رو برده خودش کنه.
تهیونگ اینارو می دونست. خدا می دونه چه مدتیه، ولی می دونست و بهش نگفته بود.
بهش اعتماد نکرده بود تا حلش کنه. نه تا وقتی خیلی دیر شده و حالا... دیگه اینجا نبود.

𝗠𝗿 𝗦𝘁𝗮𝗹𝗸𝗲𝗿 | 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐕Where stories live. Discover now