~ p8 ~

613 75 11
                                    

بعد پارک کردن ماشینم پیاده شدم و به شرکت بزرگشون نگاه کردم چقد طبقه داشت :•

فلیکس: من اومدم هوانگ فاکینگگ

توی راهرو شرکت راه میرفتم و خیلی ها با تعجب بهم نگاه میکردند رفتم سمت یکی از منشی ها

فلیکس: ببخشید اتاق هیونجین کجاست

..... منظورتون آقای هوانگه ؟؟

فلیکس: حالا هر کوفتی ..... کجاست

منشی که انگار از دیدن فلیکس و طرز برخوردش تعجب کرده بود سعی کرد جوابشو بده و دیگه بهش فک نکنه

.... طبقه ۵

بدون اینکه بهش نگاه کنه سوار آسانسور شرکت هوانگ شد ... فقط خودش بود کس دیگه ای نبود ... دکمه ۵ رو فشار داد

فلیکس : عوضی‌‌ .... باید بگه دلیل کوفتیش چیه ... بخاطر یه پانسمان چسی رو من اسم دوست پسرش رو گذاشته

بعد باز شدن در آسانسور به اطراف نگاه کرد واقعا جایی تمیز و قشنگی بود

با دیدن یه اتاق فهمید حتما اتاقش اونجاست

راه افتاد که بره یهو یکی صداش زد

.... ببخشید آقا ..... با آقای هوانگ کار داشتید؟

فلیکس: آره

... ایشون الان سرشون خیلی شلوغه ... میتونید بعدا تشریف بیارید

فلیکس: برام مهم نیست فقط می‌خوام باهاش پنج دقیقه حرف بزنم .... فک نکنم خوششون بیاد منو از اینجا اینطوری بیرون کنید

..... شما کی باشید .... من اسم لیست افراد امروز رو چک میکنم

فلیکس : من دوست پسرشم به گفته ی خودش

با حرفم چشماش گرد شده و بهم زل زد

فلیکس: حالا برو فقط بگو یه نفر اومده دیدنت

.... چشم
رفت و داخل اتاق شد

____
Hyunjin:

امروز کار های خیلی زیادی داشتم ..... دیگه داشتم اخرای پروژه رو تموم میکردم ... یه قلوپ از قهوه ی روی میزم خوردم

که در خورد بعد تایید کردن منشی اومد تو

..... ببخشید آقا ..... یه آقایی اومده و میخواد شما رو ببینه

هیونجین: بهش بگو سرم شلوغه ... بعدا بیاد

... منم بهشون گفتم ... ولی ایشون گفتن که دوست پسرتون به گفته ی خودتون

با حرفش اخمی کردم ... من که دوست پسری ندارم منظورش از دوست پسر کیه ...چرا باید کسی همچین چرت و پرتی بگه

هیونجین : بگو بیاد داخل

احترامی گذاشت و از اتاق رفت بیرون که با وارد شدن فردی تونستم جریانو به خاطر بیارم

~mafia project ~Where stories live. Discover now