+من کی دوست پسر تو شدم وخودم نمیدونم ؟!
با حرفش خنده ای کردم و باز به لپ تاپ نگاه کردم
_ اینم جای تشکر کردن
فلیکس : همچی رو بهم گفت ... چرا همچین چرت و پرتی تحویلش دادی
_خواست بلند شده بیاد پیشت و کاری که مدنظرشه رو انجام بده ... منم دلم سوخت و نزا...
خواستم برگردم و اولین قدم رو بردارم که با صدای بابا وایسادم
سان هو : فلیکس مهمونامون تازه اومدن .... انقد کارت مهمه که میخوای بری ... میتونی بعدا هم بری .... میتونی به جاش با آرن حرف بزنی و بیشتر آشنا بشید
چرخیدم سمتشون
اگه میگفتم نمیتونم صد در صد یکی دیگه از دنیا میرفت ولی اگه قبول میکردم همچین بهم میخورد
فلیکس : باشه ... میمونم .. ولی نه زیاد ... قراره با جیسونگ برم بیرون
کارلوس : سان هو فلیکس واقعا زیباست ... انگار یه اثر هنریه
لبخند فیکی زدم
فلیکس : لطف دارید
کارلوس : پسرم بلند شو ... فلیکس با آرن برید باهم بیشتر آشنا بشید
پسره سری تکون داد و بلند شد
رفتم بالا و اونم دنبالم اومد
داخل اتاق شدیم .... و نشستیم روی تخت
پسر جذابی بود ولی تایپ من نیست
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
آرن : خوبی
فلیکس : بد نیستم
آرن : تو چطوری ... انقد جذابی .... عملی چیزی رفتی
یه ابرومو بالا دادم
فلیکس : من تا حالا به یه عمل کوچیک هم نرفتم چه برسه به عمل زیبایی
اهمی کرد و باز بهم نگاه کرد
آرن : میدونی که پدرامون چه تصمیمی دارن ؟
فلیکس: اگه منظورت ازدواجه آره میدونم
آرن: من اولش با این موضوع مخالف بودم .. ولی الان که میبینمت .. همچین بدم هم نمیاد
معلوم بود یه آدمممممم هولههه
فلیکس : ببین پسر جون ... من همین الانش هم مخالفم ... راستش واضح بگم من دوست پسر دارم ... و نمیدونم چرا بابا همچین تصمیم مزخرفی رو گرفته ... ولی امیدوارم درکم کنی و پدرتو راضی کنی که با من ازدواج نکنی
خنده ای کرد
آرن : کی دلش میاد از همچین فرشته ای بگذره
فلیکس : منظورت اینه که نمیخوای این ازدواج رو به هم بزنی ؟