~ p14 ~

558 82 13
                                    

فلیکس: خب من دیگه میرم

خواستم برگردم و اولین قدم رو بردارم که با صدای بابا وایسادم

سان هو : فلیکس مهمونامون تازه اومدن .... انقد کارت مهمه که میخوای بری ... میتونی بعدا هم بری .... میتونی به جاش با آرن حرف بزنی و بیشتر آشنا بشید

چرخیدم سمتشون

اگه میگفتم نمیتونم صد در صد یکی دیگه از دنیا می‌رفت ولی اگه قبول میکردم همچین بهم میخورد

فلیکس : باشه ... میمونم ..‌ ولی نه زیاد ... قراره با جیسونگ برم بیرون

کارلوس : سان هو فلیکس واقعا زیباست ... انگار یه اثر هنریه

لبخند فیکی زدم

فلیکس : لطف دارید

کارلوس : پسرم بلند شو ... فلیکس با آرن برید باهم بیشتر آشنا بشید

پسره سری تکون داد و بلند شد

رفتم بالا و اونم دنبالم اومد

داخل اتاق شدیم .... و نشستیم روی تخت

پسر جذابی بود ولی تایپ من نیست

پسر جذابی بود ولی تایپ من نیست

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

آرن : خوبی

فلیکس : بد نیستم

آرن : تو چطوری ... انقد جذابی .... عملی چیزی رفتی

یه ابرومو بالا دادم

فلیکس : من تا حالا به یه عمل کوچیک هم نرفتم چه برسه به عمل زیبایی

اهمی کرد و باز بهم نگاه کرد

آرن : می‌دونی که پدرامون چه تصمیمی دارن ؟

فلیکس: اگه منظورت ازدواجه آره میدونم

آرن: من اولش با این موضوع مخالف بودم .. ولی الان که میبینمت .. همچین بدم هم نمیاد

معلوم بود یه آدمممممم هولههه

فلیکس : ببین پسر جون ... من همین الانش هم مخالفم ‌... راستش واضح بگم من دوست پسر دارم ... و نمی‌دونم چرا بابا همچین تصمیم مزخرفی رو گرفته ... ولی امیدوارم درکم کنی و پدرتو راضی کنی که با من ازدواج نکنی

خنده ای کرد

آرن : کی دلش میاد از همچین فرشته ای بگذره

فلیکس : منظورت اینه که نمی‌خوای این ازدواج رو به هم بزنی ؟

~mafia project ~Where stories live. Discover now