~ p23 ~

492 62 26
                                    

با پاهای لرزون از ماشین پیاده شد
کت توی تنش رو محکم گرفت تا بادی به تن لختش نره
همون‌طور که تو چشماش بغض و اشک بود داشت با قدم های آهسته قدم برمیداشت تا زود تر به داخل بره
حتی نمی‌خواست هیونجینو ببینه .. چون براش دردناک بود که هیون جین اونو تو اون وضع ببینه
که یهو پاش پیچ خورد  و افتاد زمین

+آیییی

هیون جین با بدو اومد پیشش و از بازوش گرفت
و بلندش کرد

_ اشکال نداره فقط یزره خاکی شد

دستشو سمت لباس های فلیکس برد تکون داد تا خاکش بده

آروم دست فلیکسو گرفت و رفتن داخل

یهو چان دویید پیش فلیکس و بغلش کرد

§وایی فلیکس ... خوبی .. چیزیت که نشد ... اونقد ناخونامو از استرس خوردم که داره خون میاد

فلیکس لبخند تلخی زد

+ ببخشید که نگرانتون کردم

چان لبخندی زد و دوباره  بغلش کرد  و متوجه حرصی شدن هیون جین نشد

§ اشکال نداره الان مهم اینه که سالم برگشتی

چان سمت هیونیجن برگشت و با نگاه های نگران و خوشحال به هیونجین  گفت : ممنونم هیونجین که  سالم آوردیش

_ خب بلاخره .... دوستمه اونم یه دوست خاص باید هم به فکرش باشم

هیونجین دست فلیکسو گرفت و به چان گفت که اونا دیگه میریم استراحت کنن

فلیکس خواست طرف اتاق خودش بره که هیونجین نزاشت

_ بیا اتاق خودم

+ برم یه دوش بگیرم بعد

و رفت تو اتاق خودش  و یه راست رفت سمت حموم 

با ور رفتن با آبش فهمید که آب گرم کنش خرابه و آب فقط آب یخه

هوفی کشید و دستاشو محکم روی صورتش کشید و حولشو برداشت با چند تا لباس و رفت اتاق هیون جین

با در خوردن اتاق هیونجین از تختش بلند شد  و در اتاقو باز کرد
و با دیدن فلیکس که سرش پایین بود تعجب کرد

+ میشه از حمومت استفاده کنم .. گرم کن اتاقم خرابه

_ آره بیا تو

از جلوی در کنار رفت تا بیاد داخل

_ لباساتو بزار روی تخت وقتی اومدی بیرون اینجا میپوشی

+ اهوم

حولشو تو دستش گرفت  و سمت حموم هیونجین رفت 
بازش کرد مثل اتاق خودش بود ولی با یه تفاوت که یه وان بزرگ داشت

نفسی کشید  و دوش رو باز کرد  و لباساشو درآورد و با یه باکسر زیر دوش نشست و زانو هاشو بغل کرد  و  با خودش صحبت میکرد

~mafia project ~Onde histórias criam vida. Descubra agora