~ p3 ~

565 81 3
                                    

هیونجین:منو با اون زن مقایسه‌ نکن

نفسمو بیرون دادمو کتمو از روی صندلی چرمی
برداشتمو از اتاق خارج شدم

از پله ها پایین اومدم و با دیدن چند خدمتکاری که با هم پچ پچ می‌کنن اخمی کردم

و با صدایی بلندی که لرزی به تنشون افتاد گفتم برگردن سرکارشون

و با چشم کوتاهی دور شدن کتمو انداختم روی مبل وسط پذیرایی و به طرف باغ رفتم

همینطور که توی چمن های سبز قدم میزدم
اعصابم داغون بود و وقتی یه چیزی که انتظارشو داشتم درست پیش نمی‌رفت حالم بدتر میشد و فقط میخواستم همرو بکشم

هوفی کشیدم .. وسط باغ چند تا صندلی کنار استخر بود رفتم روی یکی از صندلی ها نشستمو لم دادم که صدای زنگ گوشیم به گوشم رسید ... دستمو بردم سمت جیب شلوارم و درش آوردم با دیدن اسم فرد اخم خفیفی کردم .. حتما یه اتفاق مهمی افتاده که زنگ زده

دکمه سبز رو کشیدم و گذاشتم رو آیکون چون کسی توی باغ نبود حرف زدنم هم راحت میشد

هیونجین: بگو

‌‌...راستش امروز وقتی از اونجا برگشتن مرده که نه ولی پسرش حالش خیلی داغون بود

با حرفی که زد نیشخندی زدم

هیونجین :چطور

...دیونه شده بود داشت وسایل اتاقشو میشکوند و همه جارو بهم زد و فقط داد میکشید

هیونجین :اوک.. باز هر خبری شد بهم زنگ بزن

... چشم

بعد اینکه گوشی رو قطع کردم به فکر فرو رفتم یعنی انقد روی خودش حساسه

نیشخند صدا داری کردمو و گوشیو برداشتم رفتم داخل

با شنیدن صدای فرد آشنایی که پشتش به من بود به شک رفتم ... که یهو برگشت و منو دید

سانا:اعععععع.... سلام هیونیی

اون اینجا چه گوهی میخورد
دیدم میخواد بیاد بغلم کنه که پسش زدم

هیونجین :تو اینجا چیکار می‌کنی

یه پوزخند احمقانه ای زد
سانا:چیه از دیدن خواهرت خوشحال نشدی

هیونجین:یه ناتنی هم بهش اضافه کن ... حالا چیشد بعد دوازده سال الان پیدات میشه.. باز بوی پول حس کردی

با حرفی که زدم اخمی کرد و بی توجه بهم رفت نشست روی مبل

سانا :اومدم اپامو ببینم

با صدای اجوما نگاهمو ازش برداشتم

اجوما: ارباب غذا حاضره
سری تکون دادم و به طرف میز رفتم روی صندلی همیشگیم نشستم و منتظر پدر شدم

___________

از حموم بیرون اومدم با دیدن تمیزی اتاقم یه نفس عمیقی کشیدم ...‌‌کمر ربدوشلمبرمو سفت تر کردم و روی تخت ولو شدم

گوشیمو برداشتم و یه آهنگ ملایم گذاشتم تا ذهنم آروم شه

بعد با صدای شکمم فهمیدم که گرسنمه و زود
ربدوشامبرو باز کردم و یه باکسر سفید برداشتم و پوشیدم ... یه تیشرت نازک سفید و یه شلوارک صورتی که تا بالای زانو هام بود پوشیدم تیشرت رو پایین شلوارکم دادم ... یه دست جوراب سفید نایک برداشتم و پام کردم

و با حوله ی سفید مو هامو خشک کردم و به همشون زدم

رفتم پایین و با صحنه ی عجیبی رو به رو شدم

.....

از این سه پارت بعد پارت ها در چهارشنبه ها آپ میشه
مرسی ازتون که فیک قبل رو حمایت کردید ❤️✨
و بهتون قول میدم این فیک هم خیلی قراره خوب باشه
ممنونم ازتون عسلای من🍯😋❤️

از این سه پارت بعد پارت ها در چهارشنبه ها آپ میشه مرسی ازتون که فیک قبل رو حمایت کردید ❤️✨و بهتون قول میدم این فیک هم خیلی قراره خوب باشه ممنونم ازتون عسلای من🍯😋❤️

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
~mafia project ~Where stories live. Discover now