~ p13 ~

540 76 9
                                    

جلوی در خونه وایسادم نگهبانها با دیدنم رفتن کنار و در رو باز کردن

ماشینو به طرف داخل هدایت دادم و بردم جای مخصوص و همیشه گیم پارکش کردم

از ماشین پیاده شدم و به طرف در رفتم نیمه باز بود آروم رفتم داخل و درو بستم

یه بغضی زیر گلوم بود ولی اونقد لبامو گاز می‌گرفتم که حواسم پرت بشه

به طرف سالن رفتم
همه جا سکوت بود
به اطراف نگاه کردم

و این بار ترس و اضطراب به جونم افتاد

فلیکس : کسی خونه هست؟؟؟

با صدای بلندی گفتم که یکی جوابمو بده

صدای قدمی به گوش می‌رسید ولی باز کسی اونجا نبود

همینجوری واسه خودم تو خونه میگشتم ... رفتم بالا

داخل اتاقم شدم و چندتا لباس از کمد برداشتم و انداختم روی تخت

بیشتر لباس ها صورتی زرد و کرمی و قهوه‌ای بود

از لباس های صورتی و کرمی برداشتم و چند تا جوراب و لباس زیر و از شلوارک گرفته تا شورتک هم برداشتم

رفتم سمت میز آرایشی و روتین های دوستیم رو هم برداشتم و انداختمشون روی تخت و یه کیف بزرگ دستی برداشتم کی حوصلشو داشت بره اون ساکو از بالای کمد برداره

خوش بختانه لباس هام و تمام چیزایی که برداشتم تو کیف جاشدن بعد بستن زیپ کیف پایین تکت نشستم و به داخل کمد نگاه کردم با دیدن کفشام هوفییی کشیدم

آخه دیگه ندارم و نمی‌خوام با خودم زیاد چیزی حمل کنم

گیفو انداختم داخل کمد که کسی وارد اتاق شد نبینی قصدم چیه
و کمد رو هم قفل کردم

لباسامو درآوردم رفتم حموم
.
.
.
.
.
.
بعد یه ربع از حموم دراومدم و همون جوری که بند های ربدوشامبرو میبستم. به اتاق نگاه کردم
با ندیدن کسی سمت کمد رفتم و بازش کردم و یه دست لباس رو انتخاب کردم و انداختمش روی تخت
بعد اینکه باکسر رو پوشیدم سمت کیف رفتم و چند تا کرمی که ریخته بودم توش رو برداشتم و بعد از زدنش باز داخل کیف گذاشتم

شلوارمو تنم کردم و یه هودی سفید پوشیدم و از روی اون یه سویشرت سیاه هم پوشیدم هوای سئول این هفته واقعا به ترز ناجوری سرد شده بود و من چون اگه فقط یه دقیقه تو جای سرد بمونم مریض میشم بخاطر همین باید مراعات کنم





شلوارمو تنم کردم و  یه هودی سفید  پوشیدم و از روی اون یه سویشرت سیاه هم پوشیدم هوای سئول این هفته واقعا به ترز ناجوری سرد شده بود و  من چون  اگه فقط یه دقیقه تو جای سرد بمونم مریض میشم  بخاطر همین باید مراعات کنم

Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.

بعد آماده شدن. رفتم بیرون

و با ندیدن و نشنیدن صدای کسی
از فرصت استفاده کردم و سمت در اتاق بابا رفتم و آروم بازش کردم

از شانش اتاقش قفل نبود ....‌ با ندیدن کسی تو اتاق زود دست به کار شدم و دنبال گشتن کاغذ هایی کردم

رفتم سمت گاوصندوق .... رمزشو نمیدونستم

و احتمال همین جاها باشه

با شنیدن صدای در پایینی و شروع شدن صدا های خونه زود از اتاق بیرون اومدم و دوییدم سمت اتاقم

فلیکس : پس بیرون بوده .... ولی اونا کی بودن اومدن ؟

کیفم رو از داخل کمد برداشتم و کمد رو قفل کردم

کیف رو پایین تختم حل دادم

فلیکس : چیکار کنم اگه مهمون آورده باشه چی ؟ اون وقت چطوری برم پایین با این کیف

گوشیو از جیبم در آوردم و رفتم سمت چت ها و شماره ی هیونجین که تازه سیوش کرده بودم رو پیدا کردم و اولین پیام رو براش فرستادم

( هوانگ زرافه )

+ سلام

+ من اومدم خونه اولش کسی خونه نبود بخاطر همین زود رفتم داخل اتاق و گشتم چیزی پیدا نکردم ولی انگار داخل گاوصندوق هست چون درش هم قفله و هم که احتمالا مدارک ها و سندها هم اونجاست ولی رمزشو نمی‌دونم و نمیتونم ازش بپرسم

+و بعد زیاد نتونستم بگردم چون انگار اومدن خونه با چند تا آدم دیگه نمی‌دونم چیکار کنم ولی اگه باز هم تونستم مدارکارو بیارم بهت پیام میدم ......گوشیت دستت باشه !!

بعد دو دقیقه سین زد

_ اوکی ..... ببین میتونی یجورایی از دهنش بکشی بیرون شاید سال تو رو زده یا هر چیز دیگه ... بزن و امتحان کن .... اوکی بازم اگه مشکلی پیش اومد بهم پیام بده

از صفحه چت خارج شدم و رفتم سمت سالن

با دیدن بابا و دو تا مرد دیگه به خودم اومدم و احترامی گذاشتم

فلیکس : سلام خوش اومدید

بابا با دیدنم نفس عمیقی کشید و به اون مرد ها نگاه کرد

سان هو : اینم پسرم فلیکسه ... فلیکس ایشون شریک من هستن و اونم پسرشون

با یادآوری حرف های بابا که قراره با پسر شریکش ازدواج کنم به طرف نگاه کردم که داشت خیره نگاهم میکرد

لبخند فیکی زدم

فلیکس : خوش بختم





~mafia project ~Onde histórias criam vida. Descubra agora