_شنیدم تو سینما خیلی آشنا دارین، میشه یه درخواستی بکنم ازتون؟
_چه درخواستی ؟_کسی هست که شنیدم تا پارسال کلاسهای بازیگری میرفته، ولی الان هیچ خبری ازش ندارم. میخوام پیداش کنم، ولی هیچ شماره و آدرسی ازش ندارم
_اسمش چیه؟
_امید قایقران
_اگه پیداش کنم؟ در ازاش چی به دست میارم ؟پندار که از دور ما را میدید، مضطرب شده بود. سراغش رفتم.
_چی شده؟
_تو این فاخته رو نمیشناسی، آدم درستی نیست ، نزدیکش نشو
_نگران نباش، حواسم هست
_چیکار داشتی باهاش؟
_کار خاصی نبود، ولی اگه انقدر که میگی آدم درستی نیست، خودت باید بیشتر حواست باشهچند نفر پندار را صدا زدند. دوباره رفت سر تمرین. فاخته هم رفته بود.
تمرین بازیگرها را نگاه میکردم. یک ساعت که گذشت خواستم برگردم، باید از پندار خداحافظی میکردم. اما او را در کنار بازیگرهای دیگر نیافتم، کسی از او خبر نداشت.
صدای بحث و درگیری چند نفر را شنیدم که در کنار اتاق مدیریت بودند.
_چی میگی؟ من که کاری نکردم.
صدای پندار بود.یکی دیگر هم همان پسری بود که روز قبل در پارکینگ دیده بودمش، چند نفر دورش ایستاده بودند و داشتند بیشتر هم میشدند، با داد و بیداد حرف میزدند:
_خودم دیدم، داشت از صندوق پولها رو برمیداشت، اگه من نیومده بودم تا الان صندوق رو خالی کرده بود، اینم دید که داشت صندوق رو خالی میکرد
پندار حسابی عصبانی شده بود.
_چی میگی مرد حسابی؟ تو خودت گفتی بیام این اتاق منتظر باشم.رفت سمتش که بزندش، بقیه جدایشان کردند، رفتم کنار پندار و در گوشش گفتم:
_ مطمئن باش من درستش میکنم، آروم باش فعلا، میدونم کار کیهرفتم و فاخته را پیدا کردم. حسابی سر کیف بود. گفتم:
_ من شما دو تا رو با هم تو پارکینگ دیدم. کسی که داره به پندار تهمت. میزنه... من دیروز دیدمت که بهش یه بسته دادیفاخته رنگش پرید، به تته پته افتاد.
_ این دروغا چیه که میگی؟
_ به بقیه باید بگیم ببینیم کی تهمت میزنه، تو که از اولم خواستی پندار رو بیرون کنی، مگه نه؟ سریعتر بیا و بگو اشتباه شده وگرنه همه چی رو میگم، اونوقت بقیه باید بگن کی دروغ میگه.خواستم برگردم به اتاقی که دعوا بود، الان احتمالا همه عوامل آنجا بودند، بجز فاخته که دورتر ایستاده بود تا کسی به او شک نکند، فاخته بلافاصله فریاد زد:
_ دنبال امید قایقران میگردی درسته؟ خبرش رو گرفتم، میدونم کجاست. اینم بگم از هیچ جای دیگه نمیتونی پیداش کنی. مطمئنم نمیتونی.
سر جایم میخکوب شدم.
_خب؟
_چقدر برات ارزش داره بدونی؟ اگه الان دهنت رو بسته نگه داری، چن روز دیگه آدرسش رو میدم بهت، میتونی ساکت باشی؟ قرار نیست کار خاصی کنی، فقط همین الان راهتو بکش و برو
YOU ARE READING
Klexos / خاطراتِ ناشناخته
Mystery / Thrillerداستانِ پسر جوونی به نام "حافظ" که بازیگر مشهوریه و به دنبال دوستی میگرده که سالهاست اون رو گم کرده. اما به محض پیدا کردنش اتفاقات عجیبی رخ میدن... کلکسوس زمانی برای ما رخ میده که خاطرات گذشته رو دوباره تجربه کنیم. نه اینکه دلتنگ یا پشیمون بشیم، نه...