15

3 1 0
                                    

_شنیدم دنبال من میگردی

سریع جواب دادم:
_امید خودتی؟

نشستم زمین، زل زده به صفحه گوشی، منتظر یک معجزه، بعد از دوازده سال.

حرفهایم را آماده میکردم.
اول باید حسابی دعوایش کنم، نه اول نه، ولی حتما دعوایش میکنم. شاید بعدتر.
نوتیفیکشن گوشی آمد، یک پیام دیگر از او:

_خواهش میکنم دیگه دنبال من نگرد.

دیگر به هیچ ایمیلی جواب نداد. فاخته به ایمیل من دسترسی داشت. مطمئن بودم فاخته ایمیلم را به او داده بود. تا چند ساعت دیگر مدام به او ایمیل زدم.

_ چرا جوابم رو نمیدی؟
_چیزی شده؟
_ باید حرف بزنیم.
...

داشتم دیوانه می‌شدم، صبرم داشت تمام میشد، کاری از دستم برنمی‌آمد و به همین خاطر باید یکجور سرم را گرم میکردم.

یک کتاب شعر برداشتم، اولین شعر نظرم را جلب کرد. انگار از زبان من گفته شده بود، میخواستم کلمات را ببلعم، میخواستم حس کنم این حجم از غم چه طعمی دارد...

چند خط از شعر را با گوشی‌ام نوشتم و به امید ایمیل کردم:
.
آری آن روز چو میرفت کسی
داشتم آمدنش را باور
من نمی‌دانستم معنی هرگز را
تو چرا باز نگشتی دیگر؟
آه ای واژه ی شوم
خو نکرده ست دلم با تو هنوز
من پس از این همه سال
چشم دارم در راه
که بیایند عزیزانم آه...

رو کاناپه دراز کشیدم، گوشی روی صورتم بود، ظاهرم آرام ولی ذهنم آشوب بود.
_الان جواب میده، الان جواب میده، الان جواب میده،الان ...........

صدای در خانه آمد. باز کردم. یک مرد جوان، پشت به در ایستاده بود. صورتش را نمیدیدم، جلوتر رفتم. ولی از من فاصله میگرفت، صداهای نامفهومی را میشنیدم، مانند زمزمه چندین نفر در کنار هم. سرم گیج میرفت، هرچه بیشتر جلو میرفتم بیشتر فاصله میگرفت، خواستم داد بزنم که یکهو از خواب پریدم.
از جایم بلند شدم، هنوز روی کاناپه بودم، موبایل که هنوز روی صورتم بود، به زمین افتاد، عرق کرده بودم، پس همش خواب بود.
همه چیز به جز ایمیل امید.

گوشی را چک کردم، امید هنوز جوابی نداده بود، به آخرین پیامش زل زدم.

(_خواهش میکنم، دیگه دنبال من نگرد.)

روز بعد پندار برای تمرین دیالوگ آمد. کم‌حر‌ف‌تر شده بود. سعی میکرد خودش را سرحال نشان بدهد، زیر چشمانش گود افتاده بود، نمیدانم بخاطر سرماخوردگی بود یا بیخوابی.
بعد از کمی تمرین دید نمیتوانم هیچ چیزی را درست بگویم. همانطور که داشت صفحه دیالوگهارا نگاه میکرد پرسید:
_انگار انرژی نداری اصلا
_دیشب نتونستم درست بخوابم.
_برا چی؟
_یه پیام عجیب داشتم.
_ پیام؟ از کی؟
_ امید، نمیدونم چرا نمیخواد منو ببینه.

Klexos / خاطراتِ ناشناختهHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin