part 25

71 21 37
                                    


بیشتر از بکهیون از خودش عصبی بود. از این همه سست و بی‌جنبه بودن.
با تمام وجود از کار‌های بکهیون، حرف‌هاش و دروغ‌هاش دلگیر بود. دیگه اون حس آرامش و لذت‌بخشی که قبلا توی آغوشش داشت رو حس نمی‌کرد؛ انگار که اون حس ناپدید شده بود اما با این حال ، کامل هم نمی‌تونست پسش بزنه؛ اگه می‌تونست اجازه نمی‌داد توی حموم لب‌های پسر روی دستش بشینه.

بعد از رنگ کردن موهای بکهیون به سرعت بیرون اومد و دوباره خودش رو توی اتاق حبس کرد.
موهای لختش رو مدام چنگ میزد و عرض اتاق رو با قدم‌هاش طی می‌کرد.
نمی‌تونست با خودش رو راست باشه و نمی‌خواست بکهیون این دو دلی رو ببینه.

صدای نامفهومی از مکالمه بکهیون و ییشینگ به گوشش رسید.
حس فضولیش گل کرد و گوشش رو به در اتاق چسبوند.
دخترک دیگه دوست نداشت هیچ دروغی بشنوه.

بکهیون که منتظر بود تا موهاش رنگ بگیرن کنار اپن ایستاده و به اسنک روبه‌روش خیره شده بود.
"خیل خوب می‌خوای چکار کنی؟"
ییشینگ دست به سینه پرسید و بکهیون با حالت گنگی سر تکون داد.
"چی رو چکار کنم؟"
"آقای دکتر تو زندان گفتی نقشه‌ای داری میتونم بپرسم نقشت چیه؟ نمی‌خوای که بری جلوی یانگ‌سو قربون صدقه‌اش بری تا اون بیاد و خودش رو لو بده."

بکهیون چشم‌هاش رو چرخوند و نوک چنگال رو توی اسنک فرو کرد.
"وقتی من براشون مهره‌ی سوخته شدم به راحتی آب خوردن مدارکم رو برداشتن و کف دست تو گذاشتن؛ مدارکی که یانگ‌سو همیشه به من می‌گفت ما نابودشون می‌کنیم. این یعنی اینکه اونا از هرکار‌شون یه پوشه مدرک دارن واسه روزه مبادا."

ییشینگ صندلی رو از کنار میز نهارخوری جلو کشید و نزدیک اپن نشست.
"از کجا مطمئنی شاید فقط پسرش از تو مدرک داشت مگه نمی‌گفتی دشمنته؟"
"درسته اما مدرک‌هایی که به تو دادن از اول آشنایی من و یانگ‌سو بود قبل از این که پسرش واسم شاخ بشه. بجز اون خودم یک بار شنیدم که یه بانک اطلاعات دارن. یانگ‌سو گاهی وقتا آدم ها رو می‌خرید و بعضی‌ها رو هم تهدید می‌کرد. بنظرت با چی تهدید می‌کرد؟"

ییشینگ دست به سینه شد و توی فکر فرو رفت.
"منطقی بنظر میاد. اگه محل مخفی اطلاعاتش رو پیدا کنیم همه چیز تمومه."
"مدرک‌ها دست دوهوان هستن."
"مطمئنی؟"
"از اونجایی که مدرک همکاری من با مین‌جو هم به دست شما رسیده پس دست دوهوانه چون اون من رو به اونجا فرستاد حتی پدرش هم از رفتن من مخالف بود. البته فکر کنم."

ییشینگ اسنکی که مطعلق به بکهیون بود رو برداشت و گاز بزرگی زد.
بکهیون پوکر کار ییشینگ رو دنبال کرد و با حرص ادامه داد:"جونگین رو فرستادم تا دوهوان رو تعقیب کنه."
"فکر می‌کنی با تعقیب کردنش چیزی نصیبت میشه؟"
ییشینگ با لپ پر گفت و بکهیون از حرص نگاهش رو گرفت.
"جز این چیز دیگه‌ای به ذهنم نمیرسه."

Bitch BoyWhere stories live. Discover now