chapter1

1.3K 92 5
                                    

"مسافران پرواز 127754به مقصد لندن برای پرواز آماده باشن"

خانمی که صدای مبهمی داشت منو ازخواب بلند کرد.خودمو ازصندلی جداکردم.پوفففف.دستمو لای موهام کردم وسعی کردم بدون جلب توجه به خودم کش بدم.اما موفق نشدم چون چندتاپسر منو با انگشت نشون میدادند.اصلا مگه مهمه؟دماغم رو چین دادم وکاپشن سبزپررنگمو کشیدم وچمدونم رو پشت سرم کشیدم تا به محل بارها تحویل بدم.سواراتوبوسی شدم که مسفر هارو به سمت باند فرودگاه می برد.موقعی که رسیدیم اتوبوس ترمز محکمی کرد وباعث شد من به نفر بغلیم بخورم برگشتم ازش عذرخواهی کنم اما بادیدنش دهنم نزدیک بوداز شدت تعجب به کف ماشین بخوره.اون موهاش رنگ صورتی داشت وبلیز آستین حلقه ای که پوشیده بود باعث شده بود بیشتر تتوهای بدنش معلوم بشه اون روی ابرو ولب هاش چندتا حلقه فلزی داشت .برای یه لحظه بدم اومد که به همچین آدمی برخورد کردم بالاخره زل زدن بهش رو تموم کردم و گفتم

"مع...معذرت میخوام"

"مهم نیست"

تنه ای بهم زد و از اتوبوس پیاده شد.چه بی ادب! کاش ازش معذرت خواهی نمیکردم.بی لیاقت.ههه تیکه کلام مادرم هنوز هیچی نشده دلم براش تنگ شده کاش میتونست تافرودگاه بیاد و بدرقم کنه.توی هواپیما یه نگاهم به کاغذی بود که شماره صندلیم روش نوشته شده بود ویه نگاهم به اطراف تا صندلیم رو پیدا کنم.اوه!پیداش کردم.چه قدر عالی کنار پنجره است.کوله پشتیم رو بالای صندلیم گذاشتم وسرجام نشستم.سعی کردم به نفر کنارم که کلاهش رو روی سرش گذاشته بود وصدای خروپف های آرومش هرچند ثانیه یک بار بالامیومد توجه نکنم.گوشیم رو ازجیب شلوار جین مشکیم درآوردم وگذاشتمش روی حالت پرواز. هدفونمو درآوردم و روی آهنگ موردعلاقم که ازمایکل جکسونه کلیک کردم.چشمام روبستم و روی آهنگ تمرکز کردم.

*********

یکی داشت تکونم میداد باغر گفتم

" مامان فقط2دقیقه دیگه صبر کن"

تکون دادنش شدت گرفت چشمام رو محکم روی هم فشار دادم ویکیش را به زور بازکردم.دوباره همون پسره پانک که میگفت

"رسیدیم!"

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

~~~~~~~~~

سلام بچه ها!

امیوارم خوشتون اومده باشه.خب من نویسنده unwanted loveهستم واین فن فیکش رو تازه دارم شروع میکنم با رای ونظراتون منو همراهی کنید.

I love you so much;-)

Bad boy《N.H》Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt