chapter26

210 18 0
                                    

پاسپورتم رو نشون دادم و خیلی سریع از گیت رد شدم.توی هواپیما خوابیدم و موقعی چشم هام رو باز کردم که مهماندار داشت شونه هام رو تکون میداد.یه ببخشید آروم گفتم و از هواپیما پیاده شدم.مادرم منو پیدا کرد و منو محکم بغل کرد.مادرم؟!نه جسیکا تو همین الان به خودت یه دروغ محض گفتی.تو هیچ کس رو نداری.نه مادر،نه پدر. هه !من حتی تنها کسی رو که دوست داشتم چند روز پیش از دست دادم.خودم رو از بغلش بیرون کشیدم و به سمت ماشینش رفتم.

"میشه لطفا در ماشینتون رو باز کنید؟؟"

"آره آره حتما دخترم"

چشمام رو چرخوندم و و باز زدن دزدگیر ماشین رو باز کردم و خیلی سوار شدم.اون چمدون رو پشت ماشین گذاشت و خودش هم سوار شد.توی ماشین هیچکدوم حرف نزدیم.منو نایل هم توی ماشین خیلی حرف نمی زدیم ولی این سکوت با اون سکوت فرق میکنه.ما حتی سکوت هامون هم مر از حرف های خوب بود.شت!من حتی دلم برای اون سکوت های آرامش بخش هم تنگ شده.چند بار پلک زدم تا از ریزش اشک جلوگیری کنم.ما خیلی سریع جلوی در خونه یی بودیم که من تمام خاطرات بچگیم رو توش ساختم.خاطرات خوب!آره خیلی خوب!میدونی من خیلی به بچه ها حسودیم میشه.اصلا اونها چیزی به عنوان درد یا دوری رو حس میکنن؟تمام چیزی که برای بچه ها دغدغس اینه که مادر پدر هاشون اونها رو ببرن پارک!
خیلی خسته از پله ها بالا رفتم و بدون اینکه چراغ اتاقم رو روشن کنم روی تخت خزیدم.اون چمدون رو گذاشت توی اتاقم و به محض اینکه چراغ رو روشن کرد پتو رو روی سرم کشیدم.صدای قدم هاشو که به سمت تخت میومد میشنیدم.پتو رو از روی صورتم کشید و کمکم کرد تا روی تخت بشینم.
وقتی کاملا روی تخت نشستم اولین چکش رو گونم نشست
با عصبانیت گفت

"این برای این که نمیدونی کی رو برای همراه شدن انتخاب کنی"

با دومین چکش صورتم رو برگردوندم

"این برای اینکه من تو رو برای درس فرستادم اینگیلیس نه عشق بازی"

سومی

"این برای اینکه بفهنی نباید انقدر خودت رو اذیت کنی.تو چند روزه هیچی نخوردی.زیاد حرف نمیزنی.فقط کارت این شده که بخوابی یا گریه کنی"

"اگه بدونی که تمام این بدبختی هام به خاطر مردی ئه که فقط یه پدر تقلبی بوده چی میگی؟بازم منو میزنی؟بازم منو سرزنش میکنی؟
تو!تو راجع به اون پسر چی میدونی؟؟هیچ میدونی به خاطر پدر مادر لعنتیش به این روز افتاد؟اون.اون خودش انتخاب کرد که یه قاچاق چی باشه؟اون خودش میخواست که همیشه ترس از پلیس داشته باشه؟؟"
توی صورتش داد زدم و شروع کردم به گریه کردن.خواست سرم رو نوازش کنه که دستش رو محکم پس زدم.

"فقط.تنهام بزار"

عربده زدم و خودم رو روی تخت پرت کردم.
نایل بیچاره من.نایل تنهای من...

Bad boy《N.H》Where stories live. Discover now