من خودمو بیشتر به صندلی فشار میدادم وچشمام رو بسته بود.نایل از من دورشد ومحکم به فرمون ماشین کوبید وداد زد:فا فاک
الان چیشد؟!چرا داد میزنه؟!چراباید ترس من براش مهم باشه؟!
باصدایی که خودمم به زور میشنیدم گفتم:میشه داد نزنی؟
نایل ماشین رو روشن کرد جاده رو دور زد وبه طرف دانشگاه روند.
ازش پرسیدم:کجا داریم میریم؟
_تو همیشه انقد سوال میپرسی؟!....دانشگاه.
اون هنوز تن صداش رو پائین نیورده واین منو بیشتر میترسونه.اون بعد از چند دقیقه جلوی خوابگاه نگه داشت من اول خواستم پیاده بشم اما تصمیم گرفتم سوالی که تمام مدتی که توراه بوریم وذهنمو به خودش مشغول کرده بود بپرسم:چرا ناراحت شدی وقتی من ترسیدم؟
نایل یه نگاه کوتاهی به من انداخت بعد به بیرون خیره شد.
_چونکه تو با تمام دخترایی که دیدم فرق داری...کم یابا با ارزشن.
من اول تعجب کرده بودم اما بعدش سرمو تکون دادم از ماشین پیاده شدم.من انقدر حواسم پرت نایل بود که توی راه پله با یه دختر برخورد کردم حالا بگذریم از اون نگاهی که بانفرت بهم انداخت.من هرچقد فکر میکنم نمیتونم منظور نایل رو متوجه بشم.کم یابا با ارزشن؟!ر اتاقو باز کردم،کاترین ولارا رو دیدم که داشتن باام حرف میزدن با اومدن من صحبتشون رو قطع کردن.لارا بهم لبخند زد وپرسید که سرصبحونه چرا یهو غیبم زد و وقتی که گفتم نایل هوران پایین بود اون باتعجب به کاترین نگاه کرد والبته کاتربن هم دست کمی از اون نداشت.با تعجبی که اینا کردن فکر کنم با یه آدم مهم قرار داشتم ...شایدم خطرناک.~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
~~~~~~~~~~~سلام گایز!
خب من چپتر5رو 7صب گزاشتم بعد حس تایپ کردن زیاد رو نداشتم میدونم کمه ولی واقعا هم خوابم میومد هم حسش نمود برا همین دوبخشش کردم:دیییییی.
و اینکه 2تا نکته رو عرض کنم خدمتتون.
1_نایل عاشق نشده.
2_عین افترهم شرط بندی نیست خیالتون راحت.
امیدوارم خوشتون اومده باشه.
خیلییییی دوستون دارم.
کامنت و ووت پلیز!