chapter19

356 22 8
                                    

د.ا.ن
"حالت خوبه؟"
گفتم و رو به روی جسیکا پشت میز آشپزخونه نشستم.جس سرش روتکون داد و سعی کرد دستش رو به سمت دلش نبره تا از دردش کم کنه.

"همه چی خوب پیش میره نگران نباش.باشه؟؟من پیشتم"

من خواستم بهش آرامش خاطر بدم در صورتی که خودم دارم از استرس میمیرم.من واقعا خودمو نمی بخشم اگه اتفاقی واسش بیوفته.من به اندازه کافی با کاری که میخوام باهاش بکنم بکنم بهش ضربه روحی وارد میکنم و اگر بخوام به درداش یه مشکل جسمانی هم اضافه کنم واقعا زیادیه!دیشب ما توی یه شبکه ورزشی مشغول دیدن کشتی کج بودیم.بعد از تموم شدن برنامه جسیکا رو جو گرفت و گفت که ماهم یکم بازی کنیم.اون واقعا دیوونه است!بیاید از اینکه جس دیشب چقد روی شکمم پرید بگذریم.
این اتفاق کاملا ناخواسته بود.من خواستم ادای لگد زدن رو دربیارم ولی یه لحظه کنترل پام از دستم در رفت و پام به شکم جسیکا خورد و اینکه شانس آوردیم شدت ضربه اونقدر هام زیاد نبود.دستش رو گرفتم و روش رو نوازش کردم.این کارم باعث شد سرش رو بالا بگیره و بهم لبخند بزنه.من هم بهش لبخند زدم و به صورتش خیره شدم ولی این زیاد طول نکشید تا اینکه گوشیم زنگ خورد.وقتی به صفحه گوشیم نگاه کردم میخواستم گوشیو خورد کنم و زنگخورش رو به فاک بدم(آرامش-_-).قبل از اینکه تماس رو برقرار کنم به سمت اتاق خواب رفتم.من دلم نمیخواد جس چیزی از مکالمه های منو مایکل بفهمه و یا حتی حدس بزنه!
قبل از اینکه در رو ببندم سرم رو بیرون بردم و توی آشپخونه رو دید زدم و جس رو دیدم که سرش رو به یکی از دستاش تکیه داده و داره روی میز با دست آزادش طرح ها و شکل های نا معلوم میکشه.

"چته؟!چرا دست از سرم نمیداری؟!"

این رو با حرص گفتم و سعی کردم تا صدام زیاد بلند نباشه.

"سلام رفیق!تو اصلا خوب بلد نیستی حرف بزنی!"

چشمهام رو چرخوندم و قطع کردم.بعد از چند ثانیه گوشیم زنگ خورد و البته که خود مایکل ئه!

"چرا قطع کردی؟"

"چون به جای اینکه بری سر اصل مطلب داشتی ضر اضافه میزدی"

"که اینطور.تو دلت میخواد برم اصل مطلب.باشه اصلا مشکلی ندارم.پس گوش کن.جانت بهم زنگ زد و گفت اگه تا 1روز دیگه اون هرزه..."

"اون هرزه نیست"

از بین دندونام گفتم و مایکل تک خنده ای زد.

"باشه.اگه تا یک روز دیگه اون دختر رو تحویل ندی مجبورم من دست به کار بشم و میدونم این نه برای تو نه برای اون خوب نیست نایل"

"اون واقعا گناهی نداره.چرا از خود اون مرتیکه انتقام نمی گیرید؟"

"ببخشید؟!نایل مثل اینکه یادت رفته این جزء نقشه بوده.نکنه عاشق شدی؟...بهرحال زندگی پر از نکبت تو به من ربطی نداره و برام مهم نیست چقد دیگه میتونی بهش گند بزنی رفیق .چیزی که من میخوام بهت بگم اینکه فقط تا 24 ساعت وقت داری اوتو تحویل بدی.فقط24ساعت نایل .یادت نره"

Bad boy《N.H》Where stories live. Discover now