part 5

315 39 0
                                    

اون شب وقتی حموم کردن و خواستن بیرون بیان تا در رو باز کردن با ۶ تا بدن که هر کدوم یه جایی ولو شده بودن به یک حالت رو به رو شده بودن
فلیکس چان رو با بالشت وچان پاشنه ی پای چانگبین رو با پستونک اشتباه گرفته بود و باعث میشد چانگبین بخاطر قلقلک امدن پاشه ی پاهاش توی خواب بخنده و هر چند دقیقه یه بار بخاطر ساکت شدنش سونگمین یه چک تو صورتش بزنه و از طرف دیگه هیونجین از ای‌ان به عنوان تشک استفاده کرده بود و روش خوابیده بود
مینهو در حالی که جیسونگ رو بخاطر کمر درد بغل کرده بود  اروم و با نوک پا خودش رو به اتاق جیسونگ رسوند و روی تخت گذاشت و رفت اتاق خودش و بعد از پوشیدن لباسش و برداشتن لباس بیرونی و سوییچ ماشین دوباره پیش جیسونگ برگشت و تو پوشیدن لباس کمکش کرد وبعد از خشک کردن موهای هم دیگه و کرم زدن رو کبودی های جیسونگ و بوسه روی هر کدومشون تو بغل جیسونگ خوابش برده بود و جیسونگ تا صبح به چهره جذاب مردی که عاشقانه میپرستیدش با نگاه بوسه زده بود
بیدار که شد مینهو رو خیره به خودش با یک لبخند جذاب دید
_سلام
+سلام صبحت بخیر
_میتونی بشینی؟
و دستش رو پشت کمر جیسونگ گذاشت و خواست کمک کنه که جیسونگ با صدای تو گلو اسمشو صدا زد
+مینهو...نمیتونم
و قطره اشکی از درد از چشمش پایین ریخته بود
مینهو سرش رو پایین انداخت و اروم ببخشیدی زمزمه کرد
+هعی لی مینهو ، من از کاری که کردم کاملا راضیم و این دردم عادیه ، خودش کم میشه
_ببخشید جیسونگ نباید اینجوری میشد
جیسونگ یه لحظه با خودش فکر کرد که شاید مینهو از روی نیاز اون حرف هارو زده باشه و این باعث سوال و نگاه غمگینش شد
+پشیمونی؟
نگاهش رو به جیسونگ داد
_از اینکه داری درد میکشی اره ولی از کارا و حرفای دیشبم نه
لبخندی از نگرانی و محبت مینهو زد
+هیچ وقت فکر نمیکردم از تو این حرف هارو بشنوم
_ولی من چند ساله دلم میخواد این حرف هارو بگم
بعد از چند ثانیه سکوت کلافه شروع به صحبت کرد
_ببخشید جیسونگ اولین بارت باید اینجوری درد...
+اولین بارم نیست
لینو اروم سرش رو بلند کرد و به جیسونگ سرخ شده نگاه کرد ولی توضیحی نخواست
_نمیتونم ببرمت پیش پزشک کمپانی پس باید یه کاری بکنیم
چند ثانیه فکر کرد و بعد نقشش رو برای جیسونگ توضیح داد
_اینجوری هم فکر میکنن دیشب خبری نبوده و هم تو میری دکتر
+خوبه ولی چجوری میخوای بری بیرون؟
سمت تراس اتاق رفت و نگاهی به پله اضطراری خونه رو به رو که حدودا یه قدم بلند فاصله داشت انداخت و نگاهی به جیسونگ کرد و قبل از اینکه اجازه به مخالفت بده پرید و نرده ها رو گرفت
جیسونگ با ترس به مینهو نگاه میکرد که حالا رو پله ها بود و اروم خیلی خری لب زد که مینهو خندید و بدو بدو پله هارو پایین رفت و بعد از چند ثانیه صدای زنگ خونه اومد
مینهو سعی کرد حالت عصبی به خودش بگیره ، میدونست که هیچ کدوم از بچه ها وقتی عصبانی میشه جرئت حرف زدن ندارن و همیشه تنها کسی که سمتش میرفت و سالم میموند جیسونگ بود
چانگبین با تعجب از حضور مینهو پشت در ، در رو باز کرد و برگشت سمت بچه ها بلند گفت
_اوهه مینهو بود ، خیلیم عصبانیه
+مگه بیرون بوده؟
_نمیدونم ، مثل اینکه
و در ورودی رو باز کرد و منتظر مینهو شد.
مینهو تند از پله ها بالا رفت و بدون سلام کردن داخل رفت
همه از دیدن عصبانیت مینهو سکوت کرده بودن و پشتش حرکت کردن
مینهو محکم ضربه ای به در اتاق جیسونگ زد و با صدای عصبی شروع به حرف زدن کرد
_جیسونگ بیا بیرون باید با هم صحبت کنیم ، میدونم کار تو بوده ، بیا بیرون
و پشت هم به در اتاق جیسونگ میزد
چان متعجب جلو امد
+مینهو چیزی شده؟
_چی بشه همه چی عالیه به لطف جیسونگ همه چی اوکیه ، جیسونگ بیا بیرون
+راجب دیشب حمومه؟
همه به سونگمینی که نتونسته بود جلو زبونشو بگیره چپ چپ نگاه کردن به جز مینهو که با چهره متعجب  و سوالی نگاش کرد
_دیشب حموم چه خبر بوده؟
+مگه با هم حموم نرفتین؟
مینهو چند قدم عصبی جلو رفت و تو چشمای سونگمین نگاه کرد
_کیم سونگمین عقلت رو از دست دادی؟ چرا ما باید با هم بریم حموم ؟
*مینهو دیشب کجا بودی؟
_تو حموم بهم زنگ زدن و درباره گندی که یه بنده خدایی زده بود خبر دادن منم امدم بیرون از دیشب بیرونم ، یعنی هیچ کدوم نفهمیدین؟
*ما فکر کردیم تو اتاق جیسونگی در کل که جیسونگ هم از اتاق بیرون نیومده
مینهو بعد از حرف هیونجین چهره نگران به خودش گرفت و اینبار با ارامش در اتاق جیسونگ رو زد
_جیسونگ حالت خوبه؟.... جیسونگ.....دارم میام داخل
در رو باز کرد و جیسونگ که پتو رو تا گردنش بالا کشیده بود و صورتش خیس بود نگاه کرد و سمتش رفت و دستش رو روی پیشونیش گذاشت و بدون حرفی بغلش کرد و سمت در رفت
_تب داره ...
نگاهی به حوله و بالشت جیسونگ که خودش با اب خیس کرده بود انداخت و زیر لب گفت
_با موی خیس خوابیده احمق
دستش رو زیر زانو جیسونگ گذاشت و براید استایل بغلش کرد هنوز زیاد از تخت دور نشده بود که جیسونگ اروم سرده ای زمزمه کرد و فلیکس سریع پتو رو تخت رو روش انداخت
×هیونگ میخوای باهات بیام؟
_نیاز نیست
و سمت در رفت و از خونه خارج شد و جیسونگ رو رو صندلی نشوند

Dare Or TruthWhere stories live. Discover now