اون شب وقتی حموم کردن و خواستن بیرون بیان تا در رو باز کردن با ۶ تا بدن که هر کدوم یه جایی ولو شده بودن به یک حالت رو به رو شده بودن
فلیکس چان رو با بالشت وچان پاشنه ی پای چانگبین رو با پستونک اشتباه گرفته بود و باعث میشد چانگبین بخاطر قلقلک امدن پاشه ی پاهاش توی خواب بخنده و هر چند دقیقه یه بار بخاطر ساکت شدنش سونگمین یه چک تو صورتش بزنه و از طرف دیگه هیونجین از ایان به عنوان تشک استفاده کرده بود و روش خوابیده بود
مینهو در حالی که جیسونگ رو بخاطر کمر درد بغل کرده بود اروم و با نوک پا خودش رو به اتاق جیسونگ رسوند و روی تخت گذاشت و رفت اتاق خودش و بعد از پوشیدن لباسش و برداشتن لباس بیرونی و سوییچ ماشین دوباره پیش جیسونگ برگشت و تو پوشیدن لباس کمکش کرد وبعد از خشک کردن موهای هم دیگه و کرم زدن رو کبودی های جیسونگ و بوسه روی هر کدومشون تو بغل جیسونگ خوابش برده بود و جیسونگ تا صبح به چهره جذاب مردی که عاشقانه میپرستیدش با نگاه بوسه زده بود
بیدار که شد مینهو رو خیره به خودش با یک لبخند جذاب دید
_سلام
+سلام صبحت بخیر
_میتونی بشینی؟
و دستش رو پشت کمر جیسونگ گذاشت و خواست کمک کنه که جیسونگ با صدای تو گلو اسمشو صدا زد
+مینهو...نمیتونم
و قطره اشکی از درد از چشمش پایین ریخته بود
مینهو سرش رو پایین انداخت و اروم ببخشیدی زمزمه کرد
+هعی لی مینهو ، من از کاری که کردم کاملا راضیم و این دردم عادیه ، خودش کم میشه
_ببخشید جیسونگ نباید اینجوری میشد
جیسونگ یه لحظه با خودش فکر کرد که شاید مینهو از روی نیاز اون حرف هارو زده باشه و این باعث سوال و نگاه غمگینش شد
+پشیمونی؟
نگاهش رو به جیسونگ داد
_از اینکه داری درد میکشی اره ولی از کارا و حرفای دیشبم نه
لبخندی از نگرانی و محبت مینهو زد
+هیچ وقت فکر نمیکردم از تو این حرف هارو بشنوم
_ولی من چند ساله دلم میخواد این حرف هارو بگم
بعد از چند ثانیه سکوت کلافه شروع به صحبت کرد
_ببخشید جیسونگ اولین بارت باید اینجوری درد...
+اولین بارم نیست
لینو اروم سرش رو بلند کرد و به جیسونگ سرخ شده نگاه کرد ولی توضیحی نخواست
_نمیتونم ببرمت پیش پزشک کمپانی پس باید یه کاری بکنیم
چند ثانیه فکر کرد و بعد نقشش رو برای جیسونگ توضیح داد
_اینجوری هم فکر میکنن دیشب خبری نبوده و هم تو میری دکتر
+خوبه ولی چجوری میخوای بری بیرون؟
سمت تراس اتاق رفت و نگاهی به پله اضطراری خونه رو به رو که حدودا یه قدم بلند فاصله داشت انداخت و نگاهی به جیسونگ کرد و قبل از اینکه اجازه به مخالفت بده پرید و نرده ها رو گرفت
جیسونگ با ترس به مینهو نگاه میکرد که حالا رو پله ها بود و اروم خیلی خری لب زد که مینهو خندید و بدو بدو پله هارو پایین رفت و بعد از چند ثانیه صدای زنگ خونه اومد
مینهو سعی کرد حالت عصبی به خودش بگیره ، میدونست که هیچ کدوم از بچه ها وقتی عصبانی میشه جرئت حرف زدن ندارن و همیشه تنها کسی که سمتش میرفت و سالم میموند جیسونگ بود
چانگبین با تعجب از حضور مینهو پشت در ، در رو باز کرد و برگشت سمت بچه ها بلند گفت
_اوهه مینهو بود ، خیلیم عصبانیه
+مگه بیرون بوده؟
_نمیدونم ، مثل اینکه
و در ورودی رو باز کرد و منتظر مینهو شد.
مینهو تند از پله ها بالا رفت و بدون سلام کردن داخل رفت
همه از دیدن عصبانیت مینهو سکوت کرده بودن و پشتش حرکت کردن
مینهو محکم ضربه ای به در اتاق جیسونگ زد و با صدای عصبی شروع به حرف زدن کرد
_جیسونگ بیا بیرون باید با هم صحبت کنیم ، میدونم کار تو بوده ، بیا بیرون
و پشت هم به در اتاق جیسونگ میزد
چان متعجب جلو امد
+مینهو چیزی شده؟
_چی بشه همه چی عالیه به لطف جیسونگ همه چی اوکیه ، جیسونگ بیا بیرون
+راجب دیشب حمومه؟
همه به سونگمینی که نتونسته بود جلو زبونشو بگیره چپ چپ نگاه کردن به جز مینهو که با چهره متعجب و سوالی نگاش کرد
_دیشب حموم چه خبر بوده؟
+مگه با هم حموم نرفتین؟
مینهو چند قدم عصبی جلو رفت و تو چشمای سونگمین نگاه کرد
_کیم سونگمین عقلت رو از دست دادی؟ چرا ما باید با هم بریم حموم ؟
*مینهو دیشب کجا بودی؟
_تو حموم بهم زنگ زدن و درباره گندی که یه بنده خدایی زده بود خبر دادن منم امدم بیرون از دیشب بیرونم ، یعنی هیچ کدوم نفهمیدین؟
*ما فکر کردیم تو اتاق جیسونگی در کل که جیسونگ هم از اتاق بیرون نیومده
مینهو بعد از حرف هیونجین چهره نگران به خودش گرفت و اینبار با ارامش در اتاق جیسونگ رو زد
_جیسونگ حالت خوبه؟.... جیسونگ.....دارم میام داخل
در رو باز کرد و جیسونگ که پتو رو تا گردنش بالا کشیده بود و صورتش خیس بود نگاه کرد و سمتش رفت و دستش رو روی پیشونیش گذاشت و بدون حرفی بغلش کرد و سمت در رفت
_تب داره ...
نگاهی به حوله و بالشت جیسونگ که خودش با اب خیس کرده بود انداخت و زیر لب گفت
_با موی خیس خوابیده احمق
دستش رو زیر زانو جیسونگ گذاشت و براید استایل بغلش کرد هنوز زیاد از تخت دور نشده بود که جیسونگ اروم سرده ای زمزمه کرد و فلیکس سریع پتو رو تخت رو روش انداخت
×هیونگ میخوای باهات بیام؟
_نیاز نیست
و سمت در رفت و از خونه خارج شد و جیسونگ رو رو صندلی نشوند
YOU ARE READING
Dare Or Truth
Fanfictionاگر یه روزی توی یه بازی مجبور بشین شخصی که همیشه روش کراش داشتین رو ببوسید به نظرتون بعدش قراره چه اتفاقی بیوفته؟ یا اگر مجبور شین خودتون یه بازی رو شروع کنید با کسی که دوستش دارین ولی نمیدونید دوستتون داره کاپل های اصلی : مینسونگ و هیونلیکس کاپل ف...