part 11

244 29 0
                                    

سه روز از عکس برداری گذشته بود و تنها کسی که از رابطه مینهو و جیسونگ خبر داشتن هیون و لیکسی بودن که خب هیونجین دوست صمیمی مینهو و فلیکس هم دوست جیسونگ بود
واکنش مردم به عکس ها چیز عادی بود ولی باعث شده بود اون عکس ها و خبر ها از یاد بره
مینهو با کلی تلاش و چیز کیک و کیک شکولاتی تونسته بود با جیسونگ اشتی کنه ولی رابطه هیونجین و فلیکس چیز عجیبی شده بود
هیونجین اتاقش رو با جیسونگ عوض کرد و حالا جیسونگ و مینهو هم اتاقی بودن و هیونجین و فلیکس اتاق هاشون رو به روی هم بود
هیونجین انگار واقعا داشت بازی میکرد مخصوصا از فردای روز عکاسی
-----------
بیدار شد و سمت اشپز خونه رفت و هیونجین رو درحال درست کردن صبحونه دید خواست راهش رو کج کنه که با شنیدن صداش متوقف شد و با تعجب به هیونجین نگاه کرد
_اوه فلیکس ، عزیزم بیا صبحونه برات درست کردم
فلیکس سمت هیونجین قدم برداشت و توی یک قدمیش وایساد
دستش رو بالا برد و روی پیشونی هیونجین گذاشت و در جواب چشم های حیرون هیون گفت
+نه هیونجین ، تبم نداری، نکنه مریض شدی؟وایییی نکنه دیوونه شدی یا نکنه..
با قرار گرفتن دست هیونجین رو صورتش و انگشت شصتش روی لباش ، حرفش قطع شد ، هیونجین مقداری پایین امد و تو صورت فلیکس اروم گفت
_عزیزم من حالم خوبه ولی تو فکر کنم گشنه نیستی
+هستم
_خب پس برو بشین
فلیکس اروم و متفکر سمت میز رفت و نشست
مطمئن شده بود هیونجین یه چیزیش شده ولی هرچی فکر میکرد به نتیجه نمیرسید
اروم اروم از پشت نزدیکش شد و کنار گوشش پخ بلندی گفت وباعث شد فلیکس دو متر از جاش بپره
_یاااااا کیم سونگمین
+یااااا لی یونگ بوک
_فلیکس
+یونگ بوک
_فلیکس
چان از پشت دستش رو دور سونگمین حلقه کرد و مثل پر کاه بلندش کرد و روی صندلی نشوند
*بسه ، پسرم بشین صبحونتو بخور
سونگمین چپ چپی به چان رفت و زیر لب پیرمردی نثارش کرد
دستش رو دراز کرد که کمی از ظرف جلوی فلیکس بخوره که داد هیونجین درامد
_یا سونگمینا اون برای فلیکسه
همه شوکه به این واکنش هیونجین نگاه کردن
هیونجین صندلی رو عقب کشید و بلند شد و اروم با کشیدن دستش رو سر فلیکس از اشپزخونه خارج شد و پوزخند بدجنسی زد
سونگمین شوکه به فلیکس نگاه کرد و گفت
_لی فلیکس چی به خورد هیونگم دادی؟
+به نظرم که صبح سرش خورده به دیوار مگرنه با کار دیروز من...
دیگه کسی چیزی نگفت و بعد از خوردن صبحونه و جمع کردن  سفره قرار بر این شد که یه مسافرت ۳ روزه برای عوض شدن حال و هوا برن

Dare Or TruthWhere stories live. Discover now