سرش رو توی بالشت فرو کرد و جیغ بلندی کشید
_بیشعور خر ، گاو نفهم، بوزینه گوساله
با شنیدن صدای خنده ای ترسیده سرش رو بالا برد و با جیسونگ رو به رو شد
+به کی داری فحش میدی؟
_به یه بزغاله کثافت
+اوهه حالا این بزغاله چی کار کرده که فرشته ما از دستش عصبانی شده؟
فلیکس چی میگفت؟ میگفت تحریکش کرده و بعد تو کف گذاشتش و ول کرده رفته؟ یا میگفت عاشق شده ولی هیونجین اونو برای تختش میخواد؟
عصبانیتش به بغض تبدیل شد
+هیونجین؟
فلیکس نگاه قرمز و براقش رو به چشمای جیسونگ سپرد و بعد از کشیده شدن تو بغلش صدای هق هق ، قلب مهربون جیسونگ رو به درد میاورد.
+لی فلیکس یونگ بوک باید برای هوانگ شدن شجاع باشی و با حوصله ، شجاع برای اعتراف و صبور برای پاسخ متقابل گرفتن ، لجباز بودن توی عشق به درد نمیخوره فلیکس ، تو لج میکنی و در برابر هیون لج میکنه ، اینجوری وقتی بیدار میشی که هر دو خسته از لج و لج بازی دنبال یکی دیگه برای ارامش داشتن میگردین . حالا تو میتونی فقط به عنوان هم گروهی و دوست در کنار هیونجین باشی . فقط دوست و همگروهی و در اخر به جای داماد ساقدوش عروسیش میشی . میتونی فلیکس؟
از شنیدن این حرف ها کمی لرزید ، حتی تصور اینکه روزی هیونجین فامیلیش رو با کس دیگه ای به اشتراک بزاره براش دردناک بود و غیر قابل تصور
+لیکسی تو فرشته مایی. پس لجبازی رو تموم کن و دربرابر هیون انقدر مهربون و صبور باش که هیونجین نتونه طاقت بیاره
و فلیکس رو از آغوشش بیرون اورد و اشکاش رو پاک کرد
+فلیکس ما باید همیشه بخنده ، گریه خوشگلت میکنه ولی نه به اندازه لبخند سانشاینیت
*واو چی کار کردی با هان جیسونگ من؟ چی به خورد دوست پسرم دادی که اینجوری باهات حرف میزنه؟
نگاه هردوشون به مینهو که با لبخند بهشون نگاه میکرد افتاد
فلیکس خندید و جواب مینهو رو داد
_من رو بیشتر دوست داره برای همین باهام اینجوری حرف میزنه
*یا هانی یه چیزی بگو
+خب حرف حق جواب نداره
بلند شد و مینهو رو کنار زد و خواست بیرون بره که مچ دستش توسط مینهو کشیده شد و نگاهشون توی چشمای هم قفل شد
*دور از روشای مخ زنی که داشتی برای فلیکس ارائه میکردی یادت رفت بگی از همینا استفاده کردی و موفق شدی
+اینا برای فلیکس و هیون جوابه ، روی تو از اینا نمیشد استفاده کرد و منم نمیتونم اندازه فلیکس مهربون باشم و در ضمن راه های من همیشه تضمینین
بعد صداش رو کمی پایین اورد و همینطور که به فلیکس چشمک میزد توی گوش مینهو زمزمه وار جوری که فلیکس نشنوه گفت
+تو رو جور دیگه باید عاشقت کرد ، مثلا با تحریک کردنت، لجبازی کردنم ، آشپزی کردن باهات ، بوسیدنت و پس زدنت
و عقب کشید و به چشمای بسته مینهو نگاه کرد و با شیطنت برای فلیکس دست تکون داد و از پله ها پایین رفت
فلیکس به مینهو خشک شده نزدیک شد و با ضربه زدن رو شونش اونو به خودش اورد و خندید
_باید به حرف جیسونگ گوش کنم ، بهم نشون داد که کاراش تضمینیه
و با خنده دنبال جیسونگ از پله ها پایین رفت
مینهو با لبخند به جای خالی دوست پسرش نگاه کرد
*هیچ کدوم از شماها خبر ندارین که قبل از اینکه خودتون بخواین کاری کنین ما دو تا چجوری عاشق خودتون و بودنتون شدیم ، هیونجین چند ساله که عاشقت شده ، دیگه طاقتش تموم شده ولی شجاعت هوانگ کردنت رو نداره
$چی زیر لب با خودت میگی و میخندی ؟
به سمت چان برگشت
*دارم به تلاش های ۲ نفر و بدبختی ۲ نفر دیگه میخندم ، ولش کن پسر بریم پایین پیش بقیه
YOU ARE READING
Dare Or Truth
Fanfictionاگر یه روزی توی یه بازی مجبور بشین شخصی که همیشه روش کراش داشتین رو ببوسید به نظرتون بعدش قراره چه اتفاقی بیوفته؟ یا اگر مجبور شین خودتون یه بازی رو شروع کنید با کسی که دوستش دارین ولی نمیدونید دوستتون داره کاپل های اصلی : مینسونگ و هیونلیکس کاپل ف...