هی_فلیکس میشه بری یه جایی که فقط خودمون بشنویم صحبتمون رو؟
و خودشم از سونگمین و چان فاصله گرفت
فل_بگو هیونجین فقط خودمم
هی_ من اون روز بد منظورم رو گفتم
یعنی منظورم این نبود که کات کنیم فقط..فقط..میشه هم رو رو در رو ببینی؟ کارای ضبط و مریضی جیسونگ تموم نشد؟
فلیکس نمیدونست چی کار کنه از طرفی هیونجین بود و از طرفی هم جیسونگ بود ،ولی یه مقدار کمک مینهو هیونگش کردن که ایراد نداشت
صداش رو کمی پایین اورد که جیسونگ نشنوه
فل_هیونجین من بهتون ادرس میدم ولی نگی من دادما جیسونگ میکشتم، ترجیحا با مینهو بیاین ، اصلا نمیدونم کمپانی اجازه میده یا نه ولی مهم نیست یه جوری بیاین ، برات با گوشی خودم میفرستم
هیونجین از صدای پایین فلیکس خندش گرفته بود و با گفتن"باشه" تماسشون رو پایان داد و بعد از چند دقیقه صدای نوتیفکشن گوشیش و آدرسی که هیونجین رو تو بهت فرو برد______________________
چان_چی میگی هیونجین ؟ فرانسه؟
هی_به جان خودم ادرسی که فلیکس داده برای فرانسس، میتونی یه کاری کنی بزارن ما بریم؟
چان_اگر بگیم میخوای برین برشون گردونین احتمالا اوکی میدن
هی_به مینهو بگم؟
چان_بگو ساکش رو ببنده براتون بلیط میگیرم برای فردا خوبه؟
هی_ اره
و سمت اتاق مینهو حرکت کرد و در همون حال به فلیکس خبر داد که فردا پاروازشونه
بدون در زدن وارد شد
هی_مین...یاااا...اینجا چه خبره؟
تمام لباس ها وسط ریخته بود و حتی جای قدم زدن هم توی اتاق نبود و مینهو در حالی که دست و پاهاش رو باز کرده بود به کمر خوابیده بود و مثل یه جنازه به سقف زل زده بود
هی_اممم میخوای کمکت کنم اینجارو تمیز کنیم
توقع داشت حداقل چشمهای مینهو سمتش برگرده ولی فقط لبهاش تکون خورد
می_نه
هی_اممم خب لباس هارو جمع کنم؟
می_نه
هی_چرا اخه اینارو بهم ریختی؟
می_بو میدن
هیونجین خم شد یکی از لباس هارو برداشت و جلوی بینیش گرفت و بو کشید
بوی خاصی نمیداد که اتفاقا بوی خوبی میدادن
هی_مینهو، اینا بو نمیدن که
می_میدن
هیونجین پوفی کشید و چند تا لباس دیگه برداشت و بو کشید ولی هیچ کدوم بو نمیدادن
هی_خل شدی تو ، اینا که بوی بد نمیدن
می_نگفتم بوی بد میدن
هی_پس چی؟
می_دلم برای جیسونگ تنگ شده، اونا که زمینه دیگه بو نمیدن ولی اینا که رو تخته بو میدن ، ادکلنش رو با خودش برده ولی لباسا بو میدن
هیونجین بهت زده به مینهو نگاه میکرد، دیدن مینهو تو این حال اخرین چیزی بود که تصورش رو میکرد
هی_لینو...نمیدونم چی باید بگم
می_داغون شدم نه؟ چجوری قبل قرار گذاشتنمون تعطیلات ها و دوری از جیسونگ رو میتونستم تحمل کنم؟واقعا یادم نمیاد هیون
هی_لینو من با فلیکس حرف زدم
مینهو بعد از کلی وقت بلند شد و تو جاش نشست و سمت هیونجین برگشت
هی_خداروشکر علائم حیاتیت برگشت
مینهو چپ چپی نگاهش کرد
می_چی گفتین؟ با هانا حرف زدی؟
هی_نه ولی فلیکس آدرس جایی که بودن رو داد که بریم، البته جیسونگ نمیدونه، چان هیونگ بلیط گرفته برای فردا، وسایلت رو جمع کن
و از اتاق بیرون امد
YOU ARE READING
Dare Or Truth
Fanfictionاگر یه روزی توی یه بازی مجبور بشین شخصی که همیشه روش کراش داشتین رو ببوسید به نظرتون بعدش قراره چه اتفاقی بیوفته؟ یا اگر مجبور شین خودتون یه بازی رو شروع کنید با کسی که دوستش دارین ولی نمیدونید دوستتون داره کاپل های اصلی : مینسونگ و هیونلیکس کاپل ف...