part 25

209 23 0
                                    

هی_فلیکس میشه بری یه جایی که فقط خودمون بشنویم صحبتمون رو؟
و خودشم از سونگمین و چان فاصله گرفت
فل_بگو هیونجین فقط خودمم
هی_ من اون روز بد منظورم رو گفتم
یعنی منظورم این نبود که کات کنیم فقط..فقط..میشه هم رو رو در رو ببینی؟ کارای ضبط و مریضی جیسونگ تموم نشد؟
فلیکس نمیدونست چی کار کنه از طرفی هیونجین بود و از طرفی هم جیسونگ بود ،ولی یه مقدار کمک مینهو هیونگش کردن که ایراد نداشت
صداش رو کمی پایین اورد که جیسونگ نشنوه
فل_هیونجین من بهتون ادرس میدم ولی نگی من دادما جیسونگ میکشتم، ترجیحا با مینهو بیاین ، اصلا نمیدونم کمپانی اجازه میده یا نه ولی مهم نیست یه جوری بیاین ، برات با گوشی خودم میفرستم
هیونجین از صدای پایین فلیکس خندش گرفته بود و با گفتن"باشه" تماسشون رو پایان داد و بعد از چند دقیقه صدای نوتیفکشن گوشیش و آدرسی که هیونجین رو تو بهت فرو برد

______________________


چان_چی میگی هیونجین ؟ فرانسه؟
هی_به جان خودم ادرسی که فلیکس داده برای فرانسس، میتونی یه کاری کنی بزارن ما بریم؟
چان_اگر بگیم میخوای برین برشون گردونین احتمالا اوکی میدن
هی_به مینهو بگم؟
چان_بگو ساکش رو ببنده براتون بلیط میگیرم برای فردا خوبه؟
هی_ اره
و سمت اتاق مینهو حرکت کرد و در همون حال به فلیکس خبر داد که فردا پاروازشونه
بدون در زدن وارد شد
هی_مین...یاااا.‌..اینجا چه خبره؟
تمام لباس ها وسط ریخته بود و حتی جای قدم زدن هم توی اتاق نبود و مینهو در حالی که دست و پاهاش رو باز کرده بود به کمر خوابیده بود و مثل یه جنازه به سقف زل زده بود
هی_اممم میخوای کمکت کنم اینجارو تمیز کنیم
توقع داشت حداقل چشمهای مینهو سمتش برگرده ولی فقط لبهاش تکون خورد
می_نه
هی_اممم خب لباس هارو جمع کنم؟
می_نه
هی_چرا اخه اینارو بهم ریختی؟
می_بو میدن
هیونجین خم شد یکی از لباس هارو برداشت و جلوی بینیش گرفت و بو کشید
بوی خاصی نمیداد که اتفاقا بوی خوبی میدادن
هی_مینهو، اینا بو نمیدن که
می_میدن
هیونجین پوفی کشید و چند تا لباس دیگه برداشت و بو کشید ولی هیچ کدوم بو نمیدادن
هی_خل شدی تو ، اینا که بوی بد نمیدن
می_نگفتم بوی بد میدن
هی_پس چی؟
می_دلم برای جیسونگ تنگ شده، اونا که زمینه دیگه بو نمیدن ولی اینا که رو تخته بو میدن ، ادکلنش رو با خودش برده ولی لباسا بو میدن
هیونجین بهت زده به مینهو نگاه میکرد، دیدن مینهو تو این حال اخرین چیزی بود که تصورش رو میکرد
هی_لینو...نمیدونم چی باید بگم
می_داغون شدم نه؟ چجوری قبل قرار گذاشتنمون تعطیلات ها و دوری از جیسونگ رو میتونستم تحمل کنم؟واقعا یادم نمیاد هیون
هی_لینو من با فلیکس حرف زدم
مینهو بعد از کلی وقت بلند شد و تو جاش نشست و سمت هیونجین برگشت
هی_خداروشکر علائم حیاتیت برگشت
مینهو چپ چپی نگاهش کرد
می_چی گفتین؟ با هانا حرف زدی؟
هی_نه ولی فلیکس آدرس جایی که بودن رو داد که بریم، البته جیسونگ نمیدونه، چان هیونگ بلیط گرفته برای فردا،  وسایلت رو جمع کن
و از اتاق بیرون امد

Dare Or TruthWhere stories live. Discover now