سلاممممم امیدوارم حالتون خوب باشه
ببخشید آپ دیر شد واتپدم به مشکل خورده بود
_______________________________اون لیوان شیر مال منه؟
هیونجین هول شده نگاهش رو به لیوان شیر داد و اون رو سمت فلیکس گرفت
+اگر میخوای بخورش یکی دیگه برای خودم میریزم
فلیکس همینجور که میخندید نیم خیز شد و لیوان رو از توی سینی برداشت و بعد از خوردنش لیوان رو توی سینی گذاشت و تشکر کرد ولی همچنان دست هیونجین رو گرفته بود
+امم برم شیر بخورم
و به دستش اشاره کرد
فلیکس شیطون ابرو بالا انداخت
_نچچ ، نمیشه
هیونجین با تعجب بهش نگاه کرد
+چرا؟
_چون شیر دوست نداری
هیونجین به فلیکس خیره شد ، اون از کجا میدونست؟ هیونجین به هیچ کس نگفته بود که از شیر متنفره و حتی بوش هم باعث میشه عوق بزنه
_میدونم برای من اورده بودی چون گفته بودم خوابم نمیبره ، پس نمیخواد تظاهر کنی ، سینی رو بزار اینجا صبح میبریم پایین ،دیگه دیر وقته بچه ها رو هم با صدای در بدخواب میکنی
هیونجین سری تکون داد و سینی رو روی میز گذاشت و سمت سرویس توی اتاق رفت و بعد از انجام دادن کاراش و پوشیدن لباس خوابش بیرون رفت و بالشت کنار فلیکس رو برداشت و خواست روی زمین بندازه که صدای فلیکس مانعش شد
_تو ظهر منو بغل کرده بودی ، عصر هم رسما تو حلقم بودی ، حالا داری رو زمین میخوابی که کمر درد بگیری؟
هیونجین بالشت رو دوباره کنار فلیکس قرار داد و بغلش دراز کشید
_مظلوم شدی امشب هوانگ هیونجین
+شاید چون تاحالا انقدر نفرت نسبت به خودم تو چشمای کسی که میگه ازم متنفره ندیده بودم ، میخواستم پایین بخوابم که اذیت نشی، اتفاقای امروز رو فراموش کن ، اینکه کسی که ازش متنفری بهت دست بزنه ارزش لذتش رو نداره مگه نه؟
فلیکس به چشمای بسته هیونجین نگاه کرد ، باورش نمیشد اینو از هیونجین بشنوه ، انگار جیسونگ درست میگفت ، هیونجین از دعوا خسته شده بود ولی الان زود بود هم برای اعتراف فلیکس هم برای خسته شدن هیونجین، احساس میکرد باید یه کاری کنه
سریع بلند شد و لباش رو روی لبای هیونجین کوبید
هیونجین با بهت چشماش رو باز کرد و اینبار نوبت هیونجین بود که به چشمای بسته فلیکس نگاه کنه
فاصله گرفت و خیلی سریع پتو رو کنار زد و روی پایین تنه هیونجین نشست و دستاش رو روی سینش گذاشت
اروم دستاش رو روی پهلوی فلیکس گذاشت
رو صورت هیونجین خم شد و روی لباش لب زد
_هوانگ هیونجین ، وقتی درخواستی رو میکنی و جواب مثبت میشنوی ، باید توی به بهترین شکل عملی کردن خواستت مصمم باشی ، اینارم من باید بهت یاد بدم؟
+فلیکس برو اونور ، اولین بوست رو که باختی ، اولین رابطتت رو بزار برای کسی که ازش متنفر نباشی
فلیکس حرصی لبای هیونجین رو بوسید و اروم باسنش رو روی عضو هیونجین به حرکت دراورد
هیونجین دستش رو روی کتف فلیکس گذاشت و به عقب هولش داد
+کاری نکن که کنترلم رو از دست بدم
_شاید میخوام که کنترلت رو از دست بدی
+فکر نمیکردم انقدر برای زیرم بودن مشتاق باشی
_ما هردومون از هم خوشمون میاد ، این حرف خودت بود ، فکر کنم غیر مستقیم داشتی میگفتی میخوای به فاک بدیم ولی الان حرکتی نمیکنی حتی با اینکه عضوت منتظره
در طول این مکالمه فلیکس با تکون دادن باسنش روی عضو هیونجین لحظه لحظه سخت شدنش رو حس میکرد
هیونجین کلافه با یه حرکت سریع جاهاشون رو عوض کرد
+امیدوارم بیشتر از این ازم متنفر نشی
_ازت متنفرم چون هر دفعه یه حرکتی میزنی و بعدش ول میکنی و میری ، شاید اگر اینبار وسطش ول نکنی بری نفرتم برطرف شه
هیونجین اروم خندید و لبای فلیکس رو بوسید
+الانم صدا بیرون میره ها
_خفه شو عایق صداست
YOU ARE READING
Dare Or Truth
Fanfictionاگر یه روزی توی یه بازی مجبور بشین شخصی که همیشه روش کراش داشتین رو ببوسید به نظرتون بعدش قراره چه اتفاقی بیوفته؟ یا اگر مجبور شین خودتون یه بازی رو شروع کنید با کسی که دوستش دارین ولی نمیدونید دوستتون داره کاپل های اصلی : مینسونگ و هیونلیکس کاپل ف...