در اتاق رو بست و سمت مینهو رفت و خواست بغلش کنه که عقب کشیدن مینهو باعث شد سرجاش خشک بشه
بدون نگاه کردن تو صورت پسر شروع به صحبت کرد
_جیسونگ هم من خستم هم تو بهتره استراحت کنی منم دوش میگیرم
و از کنار جیسونگ گذشت و بعد از برداشتن حولش از اتاق بیرون رفت و جیسونگ خشک شده رو تنها گذاشت______________
چند روزی از اون مصاحبه میگذشت و همه چی به روال عادی میگذشت البته نه برای مینهو و جیسونگ
پسر ها روی لایو رفته بودن و داشتن درمورد البوم جدیدشون صحبت میکردن
فلیکس_البته جیسونگ برای این البوم به نظر نمیاد زحمتی کشیده باشه فقط شب بیداری و جیغ جیغ هاش باعث بیخوابی ما شده بود
جیسونگ خنده اروم کرد و خواست به شوخی به بازوی فلیکس بزنه که مینهو که دقیقا دورترین نقطه به جیسونگ برای نشستن رو انتخاب کرده بود حرفی زد که باعث به وجود امدن سکوت خیلی بلندی توی اتاق شد
_فلیکس بهتره اینجوری نگی ، شاید استی فکر کنه رابطه ای بین بقیه اعضا گروه هست، استی اشتباه فکر نکنین غیر از چانمین دیگه هیچ ریلکاپلی بین اعضا نیست، هیچ عشقی بین بقیه اعضا وجود نداره
همه مبهوت مونده بودن و هیچ حرفی نمیزدن
خنده رو لباش همزمان با دستی که قرار بود روی بازوی فلیکس بشینه پایین افتاد و با ناباوری خیره مینهویی شد که بعد از برگشت از سفر نگاهش نکرده بود و حالا هم بعد از زدن این حرف نگاهش به دوربین بود و لب های زیباش پوزخند کوچیکی رو پذیرا شده بودن
چانگبین با دیدن جو متشنج ایجاد شده خیلی سریع با لبخند جلو دوربین رفت و حرف های پایانی رو زد و از استی خواست تا البوم رو گوش بدن و بعد از خدافظی لایو رو قطع کرد و برگشت سمت لینو تا حرفی بهش بزنه که لینو خیلی سریع از جاش بلند شد و سمت در رفت و کتش رو برداشت و بدون توجه به صدا زدن های چان با گفتن جمله:
_نیاز نیست شب منتظرم بمونید جایی کار دارم
از در بیرون رفت
چان عصبانی و نگران سمت دوستپسرش برگشت و گفت
چان_اون دو شبه همش میره بیرون و صبح برمیگرده ، معلوم هست چش شده؟
با این حرف چان همه نگاه ها سمت جیسونگ رفت تا جوابش رو بشنون ولی با حالی که جیسونگ داشت انگار توقع بیجایی ازش داشتن
هیونجین اروم سمت جیسونگ خیره شده به زمین رفت و جلوی پاهاش روی زانو نشست
هیونجین_هانا، حالت خوبه؟
چند ثانیه وایساد تا جیسونگ جوابش رو بده ولی جیسونگ انگار اصلا صدایی نشنیده بود
فلیکس نگران کنار هیونجین نشست و دست های جیسونگ رو توی دستاش گرفت
+جیسونگ، میخوای باهم حرف بزنیم؟
و باز هم سکوت
_جیسونگی، میتونی صدامون رو بشنوی؟
همه نگران به جیسونگ نگاه میکرد که با سری که اروم تکون خورد نفس های حبس شدشون آزاد شد
_دوست داری حرف بزنی؟
×نمیتونم
صدای خشدار و از ته گلوی جیسونگ نشون دهنده بغضی بود که سعی داشت نترکه و حرف نزدنش هم بخاطر ترس از ترکیدن همون بغض بود
فلیکس دستش رو فشرد و سعی کرد بهش اطمینان خاطر بده
+هانا مشکلی نیست اگر میخوای گریه کنی ، ما همه دوستاتیم و پشتتیم عزيزم، گریه کن اگر میخوای سبک بشی
نگرانی توی چشمای همشون موج میزد
چان نتونست تحمل کنه این سکوت بیسابقه پسر شیطونش رو و همین باعث شد که بین هیونجین و فلیکس خودش رو جا بده
$هانا، هان جیسونگی
جیسونگ با شنیدن صدای چان سرش رو بلند کرد و چشماش که پر از اشک بودن رو توی چشمای چان دوخت و قطره اشکی همزمان با سوالی که پرسید، مژه هاش رو تر کرد و راهی صورتش شد
×هیونگ؟دیگه هیچ عشقی وجود نداره؟
هنوز منتظر به چان نگاه میکرد و اشکاش پشت سر هم روی صورتش مینشست ولی نه حرفی میزد و نه هقهقی میکرد
چان نمیدونست باید چی جواب بده و سردرگم به چشمایی که خواهش میکردن جوابش "نه" نباشه خیره شده بود و همه اعضا هم با بغض و اشک به اون دو نگاه میکردن
_من...جیسونگ من..
نفس عمیقی کشید و چشمش رو از اون نگاه مظلوم و امیدوار گرفت تا ناامیدیش رو نبینه
_من نمیدونم
لباش که بخاطر بغض کمی به جلو امده بودن و به هم فشرده میشدن بخاطر جواب چان از هم فاصله گرفتن و بعد از پایین انداختن سرش هق آرومی زد و سرعت اشکاش رو به دوبرابر رسوند که محکم تو بغل چان فشرده شد
چان_جیسونگی ، من...من مطمئنم منظور مینهو این نبوده...اون..اون تورو..دوست داره
×حتی تو هم شک داری
YOU ARE READING
Dare Or Truth
Fanfictionاگر یه روزی توی یه بازی مجبور بشین شخصی که همیشه روش کراش داشتین رو ببوسید به نظرتون بعدش قراره چه اتفاقی بیوفته؟ یا اگر مجبور شین خودتون یه بازی رو شروع کنید با کسی که دوستش دارین ولی نمیدونید دوستتون داره کاپل های اصلی : مینسونگ و هیونلیکس کاپل ف...