وارد اتاق پرو شد و نگاهی به مینهو که لباس عوض میکرد ولی تمام حواسش به جیسونگ بود و جیسونگی که دلخوری از رفتارش کامل مشخص بود و کلافه داشت با گوشیش کار میکرد انداخت
با نگاه دنبال هیونجین گشت ولی انگار اب شده بود و توی زمین رفته بود
_هیونجین کجاست؟
جیسونگ نگاهی عصبی به فلیکس انداخت و دوباره سرش رو تو گوشیش کرد و از روی مبل بلند شد و سمت در رفت
+فلیکس تو دوست صمیمی و مینهو کسی که عاشقشم ولی اگر اتفاقی برای هیونجین بیوفته هیچ کدومتون رو بابت رفتار بچگونتون نمیبخشم
و در رو بست
فلیکس با ناراحتی و ترس به مینهو که به در خیره شد بود نگاه کرد
_هیونگ؟! هیونجین کجاست؟
مینهو سرش رو پایین انداخت و غمگین جواب فلیکس رو داد
*نمی دونم جیسونگ باهام حرف نمیزنه فقط فهمیدم که وسط عکس برداری هیونجین بدون عوض کردن لباسش تنهایی رفته بیرون و تلفنش رو جواب نمیده،لیکسی ، فکر کنم تند رفتی، راستش فکر که میکنم میبینم اگر جیس این کارو با من کرده بود من نابود میشدم ، کاش یه درصد به احساس اون دوتا فکر میکردیم، اشتباه کردیم
هردوشون بعد از عوض کردن لباسشون روی مبل ، پیش جیسونگ نشستن
همه داشتن به هیونجین پیام میدادن و زنگ میزدن
فلیکس گوشیش رو در اورد و صفحه چت هیونجین رو باز کرد
نمیدونست باید چی بنویسه و این براش سخت ترین کار بود
_هیونجین؟!
_میشه جواب بدی بقیه نگرانتن
و گوشی رو خاموش کرد
هنوز ۱۰ دقیقه نگذشته بود که هیونجین وارد شد و در جواب تمام سوالا فقط "من حالم خوبه فقط گوشیمو جا گذاشته بودم همین" گفت و لباسش رو عوض کرد و در دور ترین نقطه از فلیکس توی ون نشست_
اروم دستش رو انداخت پشت جیسونگ و دستش رو به پهلوی جیسونگ کشید
جیسونگ حس کرد ولی هیچ واکنشی نشون نداد
اروم دستش رو رد کرد و در حالی که حواسش به استف ها بود پسرش رو بغل کرد و سرش رو اروم توی گردنش فرو کرد و گاز کوچیکی از گوش جیسونگ گرفت و توی گوشش زمزمه کرد
_از من عصبانی؟ آشتی نکنیم؟
+مینهو ازت ناراحتم
_خب ببخشید نباید به دوست صمیمی دوست پسرم کمک کنم؟
+کمک نه اینکه رو پات بشونیش
_یااااا هانا به دوست صمیمی خودت داری حسودی میکنی؟
جیسونگ با شنیدن این حرف مینهو رو پس زد و بلند شد و پیش هیونجین نشست و مشغول حرف زدن شدن و نگاه مینهو و فلیکس رو خیره کردن
________
_احمق کجا بودی؟ مردم از نگرانی
+جیسونگ منم میخوام بازی کنم
_چی؟
+اگر فلیکس دلش بازی میخواد منم میخوام بازی کنم
_هیونجین پشیمون میشی
هیونجین گوشیش رو سمت جیسونگ گرفت و پیام های فلیکس رو نشونش داد
+نمیشم، حداقل نگفته نگرانتیم ، بابا اصلا نه به عنوان دوست پسر یا اینجور چیزا به عنوان یه هم گروهی
جیسونگ ناراحت به پیام فلیکس نگاه کرد
-فلیکس هیچ وقت اینجوری نبوده
+داری از دوستت دفاع میکنی
_نه کارش اشتباهه شاید باید متوجه کار اشتباهش بکنیش
+نه میخوام بازی کنم
_من تو رابطتون دخالت نمیکنم و حرفی هم به فلیکس نمیزنم ، فقط امیدوارم پشیمون نشین
YOU ARE READING
Dare Or Truth
Fanfictionاگر یه روزی توی یه بازی مجبور بشین شخصی که همیشه روش کراش داشتین رو ببوسید به نظرتون بعدش قراره چه اتفاقی بیوفته؟ یا اگر مجبور شین خودتون یه بازی رو شروع کنید با کسی که دوستش دارین ولی نمیدونید دوستتون داره کاپل های اصلی : مینسونگ و هیونلیکس کاپل ف...