بعد از باز کردن چشماش اروم روی پاپی توی بغلش خم شد و لباش رو بوسید و محکم فشارش داد
_اخ اخ اخ ولم کنن پیرمرد این چه وضع بیدار کردنه کسیه که عاشقشی؟
+من خاصم پاپی
و لباش رو بوسید
_اه اه هنوز مسواک نزدیاا
+در هر صورت مال خودمه هر موقع که بخوام میمکمش
سونگمین اروم توی سینه چان کوبید و بلند شد و سمت ساک رفت و مسواک هاشون رو برداشت و برای چان تکون داد و وارد سرویس تو اتاق شد و بعد از پر کردن لیوان های اب به مسواکاشون خمیر دندون زد و وایساد تا چان بیاد که مسواک بزنن
همینجور که مسواک میزدن از اینه به هم خیره شده بودن و گهگاهی هم دیگه رو اذیت میکردن و اب بازی میکردن
بعد از تموم شدن کارشون سونگمین چان رو سمت وان هول داد و با گفتن امادش کن تا بیام بیرون رفت
چان با لبخند اب رو باز کرد و وان رو اماده کرد و بعد از امدن سونگمین با سینی صبحانه ، لباسش رو در اورد و اروم نشست
با احتیاط توی بغل چان نشست و بعد از قرار دادن میز مخصوص وان سینی صبحانه رو روش گذشت
سرش رو کتف چان تکیه داد و روی نون تست کمی از مربای مورد علاقه چانرو مالید و دستش داد و اروم اروم صبحونشون رو با لذت در اغوش هم خوردن____________
با صدای اه های ریز فلیکس از خواب بیدار شد و به فرشته ی تو بغلش نگاه کرد
_خوبی فلیکس؟
+درد دارم ، کمرم و دلم درد میکنه
هیونجین دستش رو از زیر فلیکس بیرون کشید و نشست و کلافه دستی توی موهاش کشید
_میتونی جلوی بچه ها عادی راه بری؟
+اره ولی خیلی خیلی درد داره
بعد سرش رو پایین انداخت و با خجالت لب زد
_فقط پشتمم درد میکنه
+کجاش ؟
_سو..سور..سورا...
هیونجین با گفتن "فهمیدم" اجازه نداد بیشتر خجالت بکشه و قرمز تر بشه
+من بلد نیستم باید چی کار کنم بزار سرچ کنم
فلیکس سرش رو تکون داد و زیر لب تشکر کرد
تاحالا خجالت هیونجین رو ندیده بود این باعث شد بخنده و سرش رو پایین بندازه
+به چی میخندی؟
_به اینکه دیشب یجوری رفتار میکردیم انگار چقدر حرفه ایم ولی الان... به خودم که دیشب پیش قدم شدم ولی الان نمیتونم تو چشمات نگاه کنم... به تو با حرفای دیشبت با خجالت الان از نوشته های گوگل ، همشون خنده داره و خجالت اور
هیونجین هم با فکر به رفتارشون بخنده افتاد و بعد کمی تو نت گشت و سمت فلیکس برگشت
_فلیکس اینا که این نوشته رو بعضی هاشون رو نمیتونم اینجا انجام بدم برات ، بعضی هاشم وسایلش رو نداریم مثلا من الان برات چجوری معجون هفت مغز یا کاچی زعفرون گیر بیارم؟ نهایتا بتونم برم اواکادو بخرم برات ، بیا بریم اول حموم اب گرمو بلند شد و دستش رو زیر زانوی فلیکس انداخت و بلندش کرد و زیر دوش وایسوندش و اب رو تنظیم کرد و دستش رو روی شکم فلیکس گذاشت که فلیکس دستش رو گرفت و سوالی توی چشماش نگاه کرد
_اگر خجالت میکشی چشماتو ببند من فقط میخوام دل و کمرت رو ماساژ بدم
فلیکس فشار دستش رو برداشت ولی دستش رو از روی دست هیونجین برنداشت و چشماش رو بست
هیونجین بدون بلند کردن دستش حرکت کرد و پشت فلیکس قرار گرفت و دوتا دستش رو روی شکم فلیکس گذاشت و اروم با قطرات اب هماهنگ شد و دستش رو روی شکم فلیکس رقصوند
اروم چونش رو روی شونه فلیکس قرار داد و بوسه ای روی لاله گوشش زد
_واقعا معذرت میخوام باید بیشتر ملاحظه میکردم
فلیکس اروم لبخند زد و سرش رو برگردوند و لباش رو روی لبای هیونجین گذاشت
بعد از گرفتن دوش و پوشیدن لباساشون و خشک کردن موهای فلیکس توسط دست های نوازشگر هیونجین و ذوب شدن قلب فلیکس ، هیونجین بیرون سرک کشید وبعد از مطمئن شدن از اینکه کسی نیست فلیکس رو توی بغلش بلند کرد و تند از پله ها پایین رفت و روی صندلی میز صبحونه گذاشتش و با گفتن" تکون نخور تا برم بچه هارو بیدار کنم" از میز دور شد و تند تند پله هارو بالا رفت و بعد از بیدار کردن چانگبین و جونگین ، در اتاق چانمین رو زد و بعد از نشنیدن چیزی اروم در رو باز کرد و سرش رو داخل برد و با ندیدن اون دوتا با تعجب داخل رفت و سمت در حموم رفت و در زد
_چان ، سونگمین؟
هردو با هم بله گفتن و این باعث شد سونگمین اروم تو سر چان بزنه
هیونجین خندید و با خنده گفت
_مزاحم نمیشم راحت باشین ، فقط صبحونه رو ما میخوریم شما کاراتون که تموم شد بیاین بخورین
سونگمین_ نمیخواد ، ما صبحونه خوردیم
_اوکی پس ، خوش بگذره ، فقط الکی اب رو باز نزارید
و خندید و از حموم دور شد
و در اتاق جیسونگ و مینهو رو زد و باز نه جوابی شنید و نه کسی رو دید
پایین رفت، داخل حیاط مینهویی رو دید که رو تاب نشسته خوابش برده و جیسونگی که سرش رو پای مینهو بود
لبخند زد و اروم دستش رو روی شونه مینهو گذاشت وبی صدا بیدارش کرد و بعد دور شدبعد از دور شدن هیونجین دستش رو توی موهای جیسونگ کرد و اروم صداش زد
_جیسونگ ، عزیزم ،گاردنیای من
جیسونگ اروم چشماش رو مالید و با لبخند به مینهو صبح بخیر گفت و بعد از چند دقیقه یهو برگشت سمتش
+چی صدام کردی؟
_جیسونگ؟
+نه اون نه
_عزیزم؟
+نه
_گاردنیا؟
+منظورت چیه؟ اسم دوست دختر سابقت رو رو من گذاشتی؟یعنی چی؟
_دوست دختر کجا بود ؟یه گله ، به معنی عشق مخفی ، تو گاردنیای منی
جیسونگ خندید و دست مینهو رو کشید
+اول صبحی داری مخ میزنی؟
_قبلا زدم مگه نه؟
لبخند زد و بی توجه به مینهو ظرف های روی میز رو برداشت و وارد ویلا شد
+صبح بخیر
همه بهش با لبخند جواب دادن و به بقیه پیوست و اروم صبحونش رو میخورد و بعد از چند دقیقه مینهو هم بهشون پیوست
_فلیکس حالت خوبه؟
با سوال مینهو همه نگاه ها به فلیکس سرخ از درد افتاد
×ا..اره هیونگ..من خوبم...یه ذره دلم درد میکنه
جیسونگ ابرویی بالا انداخت و به هیونجین نگاه کرد
اونم اولین بار همین بهونه رو اورده بود و دقیقا حالت های فلیکس رو داشت
+میشه بعد از صبحونه بشینی اینجا باهات کار دارم
بعد از جمع شدن سفره صبحونه سریع و تند صندلی کنار فلیکس رو کشید و روش نشست
+دیشب؟
فلیکس ابرویی بالا انداخت و جواب داد
_چی دیشب؟
+با هیونجین بودی؟
فلیکس بهت زده و خجالت زده با لکنت جواب داد
_من..منظورت...چی..چیه؟
+منظورم واضحه فلیکس ، به من دروغ نگو، من خودم همین فن هارو رو شماها زدم ، حالا تو میخوای رو من بزنی؟
فلیکس که فهمید دستش رو شده چپ چپی به دوست صمیمیش رفت
_خاک تو سرت
+لعنتی من بهت گفتم خستش نکن ولی نگفتم برو سر اصل مطلب
_اروم جیسونگ ، پیشنهاد هیونجین بود، اون روز که امدیم تو ماشین بهم پیشنهاد داد
و تمام ماجرا رو برای جیسونگ تعریف کرد
+این هیونجین رو برم بگیرم بزنمش، چقدر یه ادم میتونه خر باشه
_اروم بابا خودم دارم براش
+بله دیدم چی داشتی براش
و چپ چپ نگاهش کرد و از روی صندلی بلند شد
+تو پا نشو بزار برات کاچی درست کنم
_مگه بلدی؟
+معلومه که نه، مینهو که بلده
و قبل از اینکه فلیکس بتونه جلوش رو بگیره با کمی ناز صداش رو بلند کرد
_مینهویااااا، چاگی، دلم کاچی میخواد، میشه برام درست کنی؟
مینهو که داشت با هیونجین توی سر و کله هم میزدن با شنیدن لحن پر ناز جیسونگ زیر لب باخودش گفت
×خاک تو سرت مینهو که انقدر جیسونگ زلیلی
و بعد بلند گفت
×باشه عزیزم الان میام
و بدون توجه به تیکه های بقیه سمت اشپزخونه رفت
فلیکس تا قبل از امدن مینهو اروم اروم بیرون رفته بود و حالا فقط خودش بود و جیسونگ
جیسونگ رو بین خودش و کابینت نگه داشت و اروم زمزمه کرد
_جیسونگ فکر کنم این دوتا دیشب یه کاری کردن ولی هیونجین نم پس نمیده ، تو چیزی فهمیدی
جیسونگ ریز ریز خندید و گفت
+میدونم ولی بهت نمیگم
مینهو با اخم مصنوعی از جیسونگ دور شد و مشغول درست کردن کاچیش شد
از پشت بغلش کرد و گفت
+خب حالا قهر نکن ، میتونم راهنمایی کنم، من کاچی نمیخوام، برای فلیکس گفتم درست کنی
لبخندی زد و برگشت و بوسه ای روی موهای جیسونگ کاشت
_برو پیش فلیکس یه بازی چیزی راه بنداز زیاد بلند نشه
+بیشتر از اینکه نگران دوست پسرت باشی نگران دوستشی؟
_حسودی ؟ اونم به فلیکس؟
+بحث تو که باشه حسودی حتی به مادر و پدرت هم عادیه، اینو یادت باشه
و برگشت و از اشپزخونه بیرون رفت
YOU ARE READING
Dare Or Truth
Fanfictionاگر یه روزی توی یه بازی مجبور بشین شخصی که همیشه روش کراش داشتین رو ببوسید به نظرتون بعدش قراره چه اتفاقی بیوفته؟ یا اگر مجبور شین خودتون یه بازی رو شروع کنید با کسی که دوستش دارین ولی نمیدونید دوستتون داره کاپل های اصلی : مینسونگ و هیونلیکس کاپل ف...