_ سلام به همه شما عزیزان! همونطور که خودتون خبر داشتین امشب قراره جانشین گروه جئون انتخاب بشه،حالا ما امشب رو به جانشین جدید گروه جئون تبریک میگیم! آقای کیم جونگکوک!همه متعجب شدن
جونگکوک بالای سکو اومد....
چیشد؟..
تهیونگ متعجب پرسید_ م..مگه این ایان نیست؟ چرا..چرا گفتن جونگکوک؟
جونگکوک توی بلند گو گفت
_ ممنون از همگی که توی این جشن شرکت کردین! هرسال خانم جئون یو شین انتخاب میشدن اما امسال من..پسر خانواده جئون انتخاب شدم! شاید همگی با خودتون بگین این که جونگکوک پسر خانم جئون نیست درسته؟ اما حقیقت هایی هست که امشب باید فاش شن! آقای کیم سو شین برادر من ایان رو میدزده.. و آقای کیم نام سو دوباره ایان رو میدزده،اما اون رو به مدیر پرورشگاه آقای جانگ میفروشن! پدر من یک برادر داشت کیم ته سان! کیم ته سان پدر منو میکشه کیم سو شین متوجه این میشه و وقتی میخواد دست به کار بشه کیم ته سان اون رو میکشه! من صحنه مرگ کیم سو شین دیدم کیم ته سان منو گذاشت توی پرورشگاه اونجا برادرم ایان رو دیدم آقای جانگ مدیر پرورشگاه میخواست به برادرم تعرض کنه اونجا بود که تصمیم گرفتم خودم رو به جای ایان جا بزنم و برادرم رو بفرستم از اون پرورشگاه بیرون از اونجا فرار کردم و حالا من اومدم! جئون جونگکوک اصلی! و میخوام همه رو به سزای اعمالشون برسونم!
هونموقع جونگکوک یا همون ایان اصلی روی صحنه اومد
_ و میخوام کل شرکت جئون رو به نام برادرم بزنم!
همه حضار دست زدن غیر از شیش پسری که مثل یک اونجا وایستاده بودن
کیم ته سان پدر تهیونگ....
جین به تهیونگ نگاه کردتهیونگ شوکه به صحنه و چشم های جونگکوک که بهش خیره بود نگاه میکرد.
جونگکوک و ایان از صحنه پایین اومدن و وارد یک اتاق دیگه بالای پله ها شدن و بقیه بی تفاوت فقط باهم خوش و بش میکردن اون شیش پسر هم پشت سر ایان و جونگکوک وارد اتاق شدن
جونگکوک خندید و گفت
_ سوپرایز خوبی بود نه؟
جونگکوک از جاش بلند شد و ادامه داد
_ نامجون تو فکر میکری همه چیو میدونی؟
تهیونگ با صدایی اروم گفت
_ خبر نداشتم...
جونگکوک گفت
_ درسته تهیونگ هیچ خبری نداشته! اگه...اگه بفهمم هرکدوم شما به خاطر کاری که پدرش کرده سرزنشش کنین همتونو میکشم!
تهیونگ متعجب به جونگکوک خیره شد
جیمین گفت_ پس کل این مدت..ایان جونگکوک بوده و جونگکوک ایان؟
_بینگو!
YOU ARE READING
BALADIMI
Mystery / Thriller_میدونی چیه؟ تمام زندگیم دنبال انتقام از اون حرومزاده هایی بودم که برادرم دزدیدن ولی...ولی به خاطر تو با همشون جنگیدم ولی چون اونا عزیزای تو بودن...بهشون صدمه نزدم..چرا..چرا من عزیز تو نیستم؟ چرا..بگو چرا تهیونگ... _تو راه بدی رو رفتی کیم برگشت فاید...