پیستpart26🩶

8 2 0
                                    


فقط روی مبل نشسته بود و به زمین خیره بود
جونگکوکش اینکارو کرده بود...یادش میومد وقتی جونگکوک فهمید برای پدرش دستگاه رو برده گفت پدرشو میکشه

کشت..انجامش داد..
نمیتونست دلش  بسوزه
اون پدرشو کشته بود..تنها خانوادش

" اما نمیدونست جونگکوک تهیونگ رو خانوادش میدونه"

همون موقع در سالن باز شد. و پنج پسر داخل ریختن

جین با نگرانی سمت تهیونگ اومد و بغلش کرد
تهیونگ به محض اینکه جین به آغوش کشیدش بغضش دوباره شکست و به گریه افتاد

جین مثل یک برادر بزرگتر بهش دلداری میداد و میذاشت دل سیر گریه کنه

_ قول میدم دیگه ریختش رو نبینی اون نحسه!









...








۲ سال بعد

کتش رو آویزون کرد و سمت تخت رفت

زن روی تخت خوابیده بود،آهی کشید و کنار زن دراز کشید و سعی کرد به خواب بره

اما انگار زن متوجه اومدنش شده بود و با صدایی خواب آلود گفت

_ چرا انقدر دیر کردی..بازم بار بودی؟
_ اره...بار بودم
_تهیونگ،تو..دیگه چقدر میخوای به اون بار کوفتی بری؟ یکسال کامل داری خودتو با الکل خفه میکنی،دلیلش چیه؟ هر شب دیر میای اصلا به فکر من نیستی چرا؟ ها؟ بگو چرا؟ مگه من زنت نیستم؟
_ بس کن سویی،تو فقط روی برگه زنمی،وگرنه هیچی نیستی میفهمی؟!انقدر دخالت نکن

زن بغض کرده گفت

_ تهیونگ تو کسه دیگه ای رو دوست داری؟

این حرف تهیونگ رو به اعماق ذهنش برد
یکی دیگه؟... چی باید میگفت؟

_ هیچکس نیست،بگیر بخواب

و از اتاق بیرون رفت
نمیتونست پیش اون زن بخوابه

وارد اتاق کارش شد و پیشت میزش نشست اما خواب از چشماش رفته بود

سیگاری رو روشن کرد و کامی ازش گرفت
"کسه دیگه ای رو دوست داری؟"
این سوال مغزش رو می‌خورد

دو سال تمام این سوال رو از خودش نپرسیده بود
یعنی نمی‌خواست بپرسه،اما این حرف حالا سرش و شکسته بودو به قکر فرو بردش

دو سال گذشته هنوزم عاشق بودم؟
هنوزم اون دلیل نفس هاش بود؟
هنوزم اون چشماش بود؟
نمیدونست دوسال بود که تمامی گروه ها از بی خبری جئون جونگکوک حرف میزدن

هیچکس از جونگکوک خبر نداشت نمیدونستن کجاست
این فکر که جونگکوک کجاست خواب رو از چشمای تهیونگ گرفته بود

جونگکوکش الان شده جونگکوک

"اما نمیدونست تهیونگ هنوزم تهیونگشه"

BALADIMIWhere stories live. Discover now