_سلام به همگی! من کیم ایان هستم!
تهیونگ نگاهی به جین انداخت و متعجب و سردرگم به ایان نگاه کرد.
_ممنون بچه ها باهم خوب باشید!
ایان اومد و صندلی پشت جونگکوک نشست
_چطوری داداش کوچولو
_هیشش ساکت باش.معلم کلاس درس رو شروع کرد و همه منتظر شدن تا زنگ بخوره.
بعد دو ساعت و نیم زنگ به صدا در اومد و همه بچه ها دور ایان جمع شدن.
بکهیون پرسید
_ ایان درسته؟ چه جالب دوتا ایان تو کلاسمون داریم
_اوه واقعا؟ اون ایان دیگه کدومه؟وقتی بچه ها به ایان اشاره کردن نگاهش به سوجینی افتاد که وحشت کرده اونور وایستاده بود
_اوه ایان از دیدنت خوشحالم
_م..م...مم..ممنون.ایان پوزخندی زد و به جونگکوک نگاه کرد که بهش محلی نمیداد.
اینم نقشه بود دیگه.
جین پرسید
_محل زندگیت کجاست؟
_تو بوسان البته چند وقته اومدم سئول،اوه راستی تو خیلی سنت بالاتر میخوره.جین متعجب و دستپاچه گفت
_ا..اوه نه خب راستش من کمی سنم بالاتر میخوره؟
نمیدونست چی بگه.
_اوه ایان این شاید یک اتفاقه وگرنه همه یک سنیم!
همه درحال حرف زدن با پسر جدید بودن و تنها تهیونگ گوشه کلاس به پسر تازه واردی که موهای کوتاه مشکی و پرسینگ های روی ابرو و لبش خودنمایی میکرد
لبش نازک اما صورتی بود و یک خال کوچیک زیر لبش داشت
و تتو های دستش مشخص میشد چطور بهش گیر نداده بودن؟
کیم ایان...جالبه پسری که باعث جلب توجه کیم تهیونگ شد....
درحالی که کنار جونگکوک راه میرفت پرسید
_کو کیم نامجون؟
_اروم باش کلاس بعدی با اونه
_از درس متنفرم
_اما همیشه نمره هات بالاست.
_درسته.هردو راه میرفتن که با سوجین ترسیده مواجه شدن.
ایان پوزخندی زد و سمت سوجین رفت
_هی سوجینی چطوری؟ جای من بودن حال میده؟
_نباید وارد این بازی میشدم،م...مگه نگفتی نمیخوام خودمو نشون بدم؟ حالا با اسم ایان اومدی؟! در صورتی که اسمت جونگکوکه؟ نقشه چیه؟!
_اوه آسونه پسر،فقط کمی اینجا هستم کمی هم با استادمون گرم میگیرم و بعضی از افراد گمشده رو پیدا میکنم و به سزای اعمالشون میرسونم،اون قاتلایی که توی این مدرسه! قاتل پدرم...دزد ...همشونو میکشم!
YOU ARE READING
BALADIMI
Mystery / Thriller_میدونی چیه؟ تمام زندگیم دنبال انتقام از اون حرومزاده هایی بودم که برادرم دزدیدن ولی...ولی به خاطر تو با همشون جنگیدم ولی چون اونا عزیزای تو بودن...بهشون صدمه نزدم..چرا..چرا من عزیز تو نیستم؟ چرا..بگو چرا تهیونگ... _تو راه بدی رو رفتی کیم برگشت فاید...