بارpart21🩶

13 2 0
                                    

کلافه تلفنش رو برداشت و به تهیونگ پیام داد

_ کجایی

بعد چند دقیقه صدای گوشیش بلند شد گوشی رو از عسلی کنار تخت برداشت و روشنش کرد

_ عمارت دارم آماده میشم برم ماموریت
_ اوه باشه مواظب خودت باش
_ هوم

تلفن رو کلافه کناری پرت کرد
هنور دیشب وارد رابطه شده بودن و از همین حالا از هم دور شدن

شایدم جونگکوک حساس بود





...





با جیمین وارد بار شدن وارد اتاق وی ای پی شدن دور جیمین رو کلی دختر گرفت

تهیونگ هم کنارش نشسته بود وبه اونا خیره بود
کاش به جونگکوک دروغ نمی‌گفت
نمیدونست چرا اینجور گفته ولی...

بیخیال نمی‌فهمه
همون موقع در باز شد. و مردی زنی رو وارد کرد

_ این جنده کارش رو خوب بلده و جدیده

جیمین سر تکون داد دختر رو اونجا برت کردن رو زمین افتاد

تهیونگ وقتی چهره زن رو دید شوکه شد

_خانم جئون؟!

زن گریه کنان سرش رو بالا آرود و گفت

_ ش..شما دوستای..ج..جونگکوکین..ک..کم‌کم کنین اما منو گرفتن.. لطفا کمکم کنین

_ لطفا اروم باشین خانم جئون

همون موقع دختری سمت تهیونگ اومد و بوسیدش
تهیونگ خواست واکنش نشون بده و کنار پرتش کنه که در باز شد و قامت پسری پدیدار شد






...





یک بسته کامل سیگار کشیده بود خواست سیگار دومش رو هم روشن کنه که تلفنش زنگ خورد

_ خانم جئون؟
_ جونگکوک دارن منو میبرن!

و تلفن قعط شد
ها؟
جونگکوک متعجب و سریع لپ تاپش رو باز کرد و تلفن خانم جئون رو هک کرد تا مکانش رو پیدا کنه

با فهمیدن اینکه اون باره زود از عمارت بیرون اومد و ماشینش رو برداشت  و سمت بار رانندگی کرد

بعد نیم ساعت به اونجا رسید
سریع واردش شد همه جا شلوغ بود و به سختی میشد قدم برداشت

با دیدن قامت خانم جئون که توسط کسی به سمتی برده می‌شد سرعتش رو بیشتر کرد

به در اون اتاق رسید
اما نگهبان ها اجازه ورد بهش رو ندادن

جونگکوک کلافه اسلحه اش رو در اورد و جلوی نگهبان گرفت مرد شوکه کنار رفت و جونگکوکک در رو به سرعت باز کرد و با پدیدار شده صحنه ای وحشتناک روبه روش همونجا بی حرکت ایستاد

خانم جئون روز زمین افتاده بود و جیمین و کلی دختر دورش بودن و اونور تهیونگی که داشت دختری رو میبوسید

BALADIMITahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon