_ایان بیخیال
_جونگکوک لطفااا بهم یاد بدهه
_میدونم که یاد داری ایان پس اسرار نکن.
_چی؟ من یاد ندارم،کی گفته من یاد دارم؟
جونگکوک شیر آب رو بست و دستاش رو تکون داد و گفت_ایان،تو مدرسه ی توی امیریکات میدونم همه درسا رو جهشی خوندی و فقط بخاطر منه که اومدی تو این مدرسه.
ایان پاسخ داد
_خب جونگکوکا دلم برات تنگ شده بود
ایان دستش رو بالا آرود و گونه ی جونگکوک رو لمس کرددستش رو پایین برد و به لبهاش رسوند و لبهاش رو به آرومی لمس کرد
_تو..تنگ نشده بود؟...
جونگکوک خواست کمی عقب بره که کمرش به سینک برخورد کرد و اجازه حرکت رو بهش نداد_هوم؟جونگکوک؟ تو به من بدهکاری درسته؟
جونگکوک خشمگین گفت
_من به تو هیچ چیز کوفتی ای بدهکار نیستم چان سو جین!
ایان گفت
_هیسس ،اروم تر با خودت نمیگی بقیه صدامون رو بشنون و بفهمن من در اصل ایان نیستم؟
جونگکوک خواست بیرون بره اما سوجین اون رو به سینک دوباره چسبوند و نزدیکش شد و لبهاش رو روی گردن پسر گذاشت
جونگکوک التماس کنان گفت
_آیان بفهمه زندت نمیزاره سوجین!
سوجین تکخنده ای کرد و گفت
_ایان؟ تو الان اون رو برای من پیداش کن،اینجاست؟ معلومه که نه پس ساکت باش و بزار کارمو بکنم!
و دوباره خواست به جونگکوک نزدیک بشه که جونگکوک به وسط پاش ضربه زد و اون رو از خودش دور کرد.از دستشویی فرار کرد و به سمت سالن ها دووید اما با برخورد کردن به کسی روی اون فرد افتاد و هردو زمین خوردن.
جونگکوک به شخصی که بهش برخورد کرده بود نگاه کرد و با دیدن کیم تهیونگ توی کلاسشون با عجله بلند شد و معذرت خواهی کرد
_م..م..متاسفم،ب.بزار کمکت کنم.
دستش رو جلو برد و دست تهیونگ رو گرفتتهیونگ بلند شو و گفت
_چرا انقدر استرس داری ؟
_ه..هیچی استرس ن..ندارم.
تهیونگ خواست بیشتر واکنش به اون پسر بچه رنگ گچ نشون بده که جونگکوک با دیدن یونگی به سمتش دوید_چیشده جونگی؟!
جونگکوک پاسخ داد
_ی..یونگی...ایان باز..ایا..
_ باشه باشه،اروم باش اون حرومزاده کجاست الان؟
_د..دستشویی
_باشه اروم باش کوکی،خب؟
جونگکوک سرش رو تکون داد و نفسی عمیق کشید
یونگی اون رو سمت کلاس برد و روی میزش نشونش و از کلاس بیرون رفتسمت دستشویی رفت و بی توجه به تهیونگ و نامجونی که اونجا ایستادن یقه ایان رو گرفت و به سینک دستشویی کوبید
_چ.چیکار میکنی؟!
_اگه..اگه یک بار دیگه دستت به یکی از اعضای خانوادم بخوره واقعا میکشمت،فهمیدی عوضی؟!سوجین تند تند سر تکون داد و با گرفته شدن یونگی توسط نامجون اون دو رو از هم جدا کرد.
نامجون پرسید
_چیشده؟
_هیچی آقای کیم یک شوخی بچگانه.و از دستشویی بیرون رفت
سوجین فرصتی به تهیونگ و نامجون برای بازجویی بیشتر نداد و از دستشویی فرار کرد.
VOUS LISEZ
BALADIMI
Mystère / Thriller_میدونی چیه؟ تمام زندگیم دنبال انتقام از اون حرومزاده هایی بودم که برادرم دزدیدن ولی...ولی به خاطر تو با همشون جنگیدم ولی چون اونا عزیزای تو بودن...بهشون صدمه نزدم..چرا..چرا من عزیز تو نیستم؟ چرا..بگو چرا تهیونگ... _تو راه بدی رو رفتی کیم برگشت فاید...