ایکیگای part14🩶

8 1 0
                                    

هوسوک درحالی که لیوان آب رو توی دستاش گرفته بود پرسید

_ کجا میرین هیونگ؟

نامجون درحالی که کروات رو درست می‌کرد پاسخ داد

_ دارم میرم گالری هنری چانسونگ
_ اوه شنیدم یک شئ با ارزش اونجاس
_درسته همه برای دیدن اون میرن و اینطوری که میبینی اسپانسر اون اثر منم! یعنی بعد بازدید نقاشی به صورت هدیه به من برمیگرده عالی نیست؟

هوسوک در حالی که لیوان رو روی کانتر قرار می‌داد گفت

_ اگه نقاشی بدزدن ضرر میکنی
_ هیچکس جرات نمیکنه بدزده البته اگر هم بدزدن میگیرمش

هوسوک شونه ای بالا انداخت و تایید کرد و گفت

_ با کی میخوای بری؟
_احتمالا من و تهیونگ و یونگی بریم
_ خداروشکر اگه من رو میگفتی همینجا خودمو چال میکردم
_ نه خیالت راحت،خب من برم فعلا هوسوکی
_ مواظب باشین رئیس

نامجون خنده ای کرد و از پذیرایی بیرون رفت

تهیونگ و یونگی کت شلوار پوشیده بیرون منتظر بودن
_ به تنتون میخوره
_ بله رئیس چی فکر کردی؟
_ چه خبره؟ امروز همتون رفتین تو مود رئیس گفتن.

هرسه نفر سوار ماشین شدن و دو تا ماشین به عنوان محافظ دنبالشون.

وقتی به محل مورد نظرشون رسیدن از ماشین پایین اومدن دو نفری که اونجا ایستاده بودن اونا رو به فرش قرمز راهنمایی کردن و اونا رو سمت در ورودی هدایت کردن.

با نشون داد کارت دعوت وارد شدن
سالن پر بود از نقاشی ها و مجسمه های مختلف و آدم های شناس و قدرتمند.

مردی اون سه نفر رو سر یک میز راهنمایی کرد گارسون ها نوشیدنی و شیرینی هارو آوردن.

و آهنگ خیلی آرومی توی سالن درحال پخش بود گروهی دور چند نقاشی جمع شده بودن ومنتقد ها بهشون توضیح میدادن.

یونگی از نامجون پرسید

_اون نقاشی ای که میگفتی کجاست؟
_ اون رو خودم افتتاح میکنم

تهیونگ کمی از شرابش رو مزه مزه کرد و نگاهش رو دور تا دور سالن چرخوند و نگاهش با دیدن پسر تتو دار که اونور سالن کنار یک مرد ایستاده بود خشک شد.

با دستش به نامجون زد و گفت.

_ این اینجا چیکار میکنه؟

نامجون رد نگاه تهیونگ رو گرفت و به جونگکوک نگاه کرد

_ اوه،اونم دعوت بوده نمیدونم احتمالا جوانسو برای محکم کردن اتحادیه اینکارو کرده

نگاهش رو به اون سمت داد و با دیدن جوانسو گفت

_ الان می‌فهمیم.

جوانسو سمت اونها اومد و با استقبال گرمی گفت

BALADIMIWhere stories live. Discover now