هوسوک درحالی که لیوان آب رو توی دستاش گرفته بود پرسید
_ کجا میرین هیونگ؟
نامجون درحالی که کروات رو درست میکرد پاسخ داد
_ دارم میرم گالری هنری چانسونگ
_ اوه شنیدم یک شئ با ارزش اونجاس
_درسته همه برای دیدن اون میرن و اینطوری که میبینی اسپانسر اون اثر منم! یعنی بعد بازدید نقاشی به صورت هدیه به من برمیگرده عالی نیست؟هوسوک در حالی که لیوان رو روی کانتر قرار میداد گفت
_ اگه نقاشی بدزدن ضرر میکنی
_ هیچکس جرات نمیکنه بدزده البته اگر هم بدزدن میگیرمشهوسوک شونه ای بالا انداخت و تایید کرد و گفت
_ با کی میخوای بری؟
_احتمالا من و تهیونگ و یونگی بریم
_ خداروشکر اگه من رو میگفتی همینجا خودمو چال میکردم
_ نه خیالت راحت،خب من برم فعلا هوسوکی
_ مواظب باشین رئیسنامجون خنده ای کرد و از پذیرایی بیرون رفت
تهیونگ و یونگی کت شلوار پوشیده بیرون منتظر بودن
_ به تنتون میخوره
_ بله رئیس چی فکر کردی؟
_ چه خبره؟ امروز همتون رفتین تو مود رئیس گفتن.هرسه نفر سوار ماشین شدن و دو تا ماشین به عنوان محافظ دنبالشون.
وقتی به محل مورد نظرشون رسیدن از ماشین پایین اومدن دو نفری که اونجا ایستاده بودن اونا رو به فرش قرمز راهنمایی کردن و اونا رو سمت در ورودی هدایت کردن.
با نشون داد کارت دعوت وارد شدن
سالن پر بود از نقاشی ها و مجسمه های مختلف و آدم های شناس و قدرتمند.مردی اون سه نفر رو سر یک میز راهنمایی کرد گارسون ها نوشیدنی و شیرینی هارو آوردن.
و آهنگ خیلی آرومی توی سالن درحال پخش بود گروهی دور چند نقاشی جمع شده بودن ومنتقد ها بهشون توضیح میدادن.
یونگی از نامجون پرسید
_اون نقاشی ای که میگفتی کجاست؟
_ اون رو خودم افتتاح میکنمتهیونگ کمی از شرابش رو مزه مزه کرد و نگاهش رو دور تا دور سالن چرخوند و نگاهش با دیدن پسر تتو دار که اونور سالن کنار یک مرد ایستاده بود خشک شد.
با دستش به نامجون زد و گفت.
_ این اینجا چیکار میکنه؟
نامجون رد نگاه تهیونگ رو گرفت و به جونگکوک نگاه کرد
_ اوه،اونم دعوت بوده نمیدونم احتمالا جوانسو برای محکم کردن اتحادیه اینکارو کرده
نگاهش رو به اون سمت داد و با دیدن جوانسو گفت
_ الان میفهمیم.
جوانسو سمت اونها اومد و با استقبال گرمی گفت
YOU ARE READING
BALADIMI
Mystery / Thriller_میدونی چیه؟ تمام زندگیم دنبال انتقام از اون حرومزاده هایی بودم که برادرم دزدیدن ولی...ولی به خاطر تو با همشون جنگیدم ولی چون اونا عزیزای تو بودن...بهشون صدمه نزدم..چرا..چرا من عزیز تو نیستم؟ چرا..بگو چرا تهیونگ... _تو راه بدی رو رفتی کیم برگشت فاید...