- my beloved -

202 28 55
                                    

«پارت 30: محبوب من»

خون هر طرف ماشین پاشیده بود و هیونجین با دست های ارزون و سردش روی زخم سونگهوا رو نگه داشت تا بیشتر ازین خونریزی نکنه.

- وضعیتش چطوره؟

ویکتور با نگرانی این و گفت و هیونجین با صدای دو رگه و گرفته اش گفت: "حالش خیلی بده"

تمام بدن سونگهوا عرق کرده بود و زخمش هر لحظه بیشتر و بیشتر خون ریزی میکرد، هیونجین گوشه ای از پیراهنش و پاره کرد و روی زخم مرد و پوشوند.

- وضعیتش وخیمه باید بریم بیمارستان.

هیونجین این و گفت اما سونگهوا داد زد و گفت:

- نهههه ویکتور نه...من و ببر پیش قبر یجی.

هیونجین بهت زده بهش نگاه و کرد و گفت :

-دیوونه شدی؟ باید بریم دکتر زخمت عمیقه.

- گفتم نهههه...خواهش میکنم ازتون من و تا دیر نشده پیش قبر یجی ببرید.

سونکهوا بافتن این حرف اشکی از چشم هاش چکید و سرش و به بدن هیونجین تکیه داد.
ویکتور با اینکه نمی‌خواست این کار و انجام بده اما بازم طبق گفته اون مرد ماشین و سمت قبرستانی حرکت داد که یجی دفن شده بود.

با رسیدن کنار اون قبر ویکتور و هیونجین با کمک همدیگه سونگهوا رو از ماشین بیرون کردن و سمت سنگ قبر یجی بردن.

کنار قبر یجی رسیدن و سونگهوا رو زمین گذاشتن، هردو کنارش نشستن.

قطره های اشک دونه دونه از روی گونه های سر میخورد و روی سنگ قبر یجی می‌ریخت.
دستش و آروم روی قبرش کشید.

- معذرت می‌خوام اگه تمام مدت ناراحتت کردم نادیده گرفتمت، معذرت می‌خوام اگه بی توجه بهت به کسی آسیب زدم از خون خودت بود.
من معذرت می‌خوام یجی.
عشق من، هیچوقت فراموشت نمیکنم و الآنم سمت تو میام؛ محبوب من این دنیا متعلق به ما نشد اما تلاش میکنم اون دنیا رو متعلق به خودمون کنم.

ویکتور نتونست تحمل کنه و بلند شد و چند قدمی دور بر زد تا بغض گلوش و پس بزنه اما در عین حال هیونجین برابر سونگهوا اشک می‌ریخت و نگاهش و پایین انداخت بود.

سونگهوا لحظه ای بدنش شل شد و بغل هیونجین افتاد.
هیونجین مرد و محکم گرفت و دستش و آهسته به صورتش کوبید.

- سونگهوا...سونکهوا چته چی شد؟

نفسی تازه کرد و به چشم های هیونجین خیره شد و لبخندی زد؛ هیونجین هم متعجب بهش نگاه میکرد.

- بیخیال من و یا فلیکس باش، فقط و فقط راهت و بگیر و برو.
ازینجا برو هیونجین...ویکتور برات یه پاسپورت جعلی درست کرده، پاسپورت و بگیر و برو بدون اینکه پشتت و نگاه کنی.
درمورد فلیکس هم...دنبال نرو، بزار راحت باشه.
اون الان به زمان نیاز داره.

Italian prince•Hyunlix•Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon