┨فن گرلی کردن برای ماهیچه های دی او├

28 8 20
                                    

همینکه از دروازه توری سیاه رد شدن، کای زمین رو بوسید. شبیه یه توله سگ که توی مزرعه میدوئه، دور خودش پیچید و روی چمنای خاکستری غلت زد، حتی جیغی خوشحال شبیه صدای یه توله سگ خوشحال دراورد.

-فاکینگ هل! بالاخره یذره اتیش!!! بالاخرههه! از رفتن به بهشت متنفــرم.

مینسوک نمیتونست کاری جز خندیدن به صحنه مقابلش انجام بده. شیطان حتی داشت موهاشو شبیه یه توله سگ تکون میداد وول میخورد و روی زمین میچرخید.

-فحشات رو برای موقعی نگه داشته بودی که اونا دیگه نتونن صداتو بشنون؟

-خوب، میخواستم فحش بدم اما سختم بود که حرف بزنم. انگار زبونم رو توی گل تکون بدم، اصلا نمیتونستم. زبونم شل و ول شده بود. بعلاوه وقتی وارد بهشت بشی تقدس اونجا ذهن رو بهم میریزه و حتی شیاطین رو وادار میکنه کمی مودبانه تر رفتار کنن.

-جهنم برای فرشته­ها هم همینکار رو میکنه؟

-صدالبته، اما غرور و تکبر اونا باعث میشه که معمولا از پیام­رسان­های استخدامی یا پورت­های پیامی استفاده کنن و کم پیش میاد شخصا بیان جهنم.

کای نگاهی به فاصله دوری از خودشون انداخت. اونا توی زمین پهناوری با چمنای خاکستری بودن، اسمون به همون قرمزی سپیده دم، بالای سرشون سایه انداخته بود. راهی از دروازه توری بود که از تپه­ها به سمت پایین میرفت اما کای همون قدم اولی که از دروازه رد شده بودن خودشو روی چمنا ولو کرده بود برای همین مینسوک فرصت کرده بود ببینه ته جاده به کجا منتهی میشد. برای لحظه­ای فکر کرد که شیطان داشت به بیان کردن نظریه کنایه آمیزی درباره فرشته­ها فکر میکرد اما کای با نگاهی خالی به دشت خیره بود و حالتش اینو نشون نمیداد.

-کای؟

-بله؟

-داری درباره چی فکر میکنی؟

کای سرشو بالا گرفت و به مینسوک نگاه کرد، حالتش خوانا نبود اما رنگ بنفش داخل مردمکاش میرقصید.

-به چیزی که اون کتابدار گفت.

-درباره...شیاطین که توی بهشت ضعیف­تر میشن؟

کای سری تکون داد اما قبل از اینکه مینسوک بتونه چیزی بگه، بلند شد و ایستاد و لبخند بزرگش روی صورتش برگشت.

-خب، ماموریت کامل شد، مینسوک. حالا ما میدونیم که اون پورتال غیرعادی به کجا میرسید.

کای دستشو دراز کرد و شکافی باز شد. مینسوک همراهش قدم به داخل اون شکاف زمان-مکانی گذاشت. نمیدونست که کای بخاطر حرف­های لرد بی­بی به قدرت خودش شک کرده بود یا همچین چیزی؟ واکنش هرکسی به بهشت متفاوت و منحصربه­فرد میشد؟ مینسوک خودش که مرجع خوبی محسوب نمیشد چون یه پروکسی بود و حتی اگه میخواست به شیطان اطمینان خاطرم بده، خیلی مدرکی برای این کار نداشت. اهی کشید، میدونست تنها کاری که الان میتونه انجام بده این بود که بذاره این موضوع همونجا قطع بشه و ادامه­اش نده.

The Ambiguity Of Selfishness [Ongoing]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora